نام کتاب: وکیل خیابانی
. تکمه ها را باید طوری به کار می بردیم که هر نسخه برای یک موكل حساب شود و دستگاها در محوطه باز قرار داشتند . نمی توانستم در گوشه ای ماشینی پیدا کنم ولی حضور من آنجا شک بر انگیز بود . باید از ساختمان بیرون می رفتم و این یک جرم بود با این وجود پرونده را نمی دزدیدم فقط قرض می گرفتم . ساعت چهار آستین ها را بالا زدم و در قسمت املاک و مستغلات راه می رفتم در حالی که پرونده هایی بود گویی کار مهمی انجام داشتم . هکتور سر جایش نبود برادن چانس در اتاقش بود و در بسته بود و صدایش پشت تلفن می آمد یک منشی به من لبخند زد ، دوربین امنیتی ندیدم ، روی سقف چیزی نبود ، بعضی جاها روی کف دوربین بود و بعضی جاها نبود . چه کسی می خواست در آن قسمت امنیت را بر هم ریزد؟ ساعت پنج رفتم ساندویچ خریدم و به دفتر جدیدم راندم . شرکای من هنوز آنجا منتظر من بودند ، سوفیا لبخند زد و دست دادیم ولی برای یک لحظه آبراهام جدی گفت : | - خوش آمدی . انگار سوار یک کشتی غرق می شدیم . مورد کای دستش را به طرف اتاق کنار اتاقش اشاره کرد و گفت : - نظرت چیه ؟ سوئیت E. - خوشگله . وارد دفتر جدیدم شدم تقریبا با اندازه نصف دفتر شرکتم بود . میزم در شهر در آنجا نمی شد چهار کابینت پرونده روی دیوار بود هر یک به یک رنگ ، یک لامپ خالی از سقف آویزان شده بود و از تلفن خبری نبود گفتم : - خوشم آمد . دروغ نمی گفتم . - فردا برایت تلفن می خریم . کرکره رو روی پنجره قسمت AC کشید و گفت : - اینجا را قبلا وکیل جوانی به نام بان بریج استفاده می کرد . - چه بلایی سرش اومد ؟ - پول را نتوانست کاری بکند . داشت هوا تاریک می شد و سوفیا نگران رفتن می شد آبراهام به دفترش رفت . مورد کای و من پشت میزش شام خوردیم . ساندویچ هایی که من خریده بودم با قهوه بد طعمی که او درست کرده بود دستگاه

صفحه 105 از 314