- من تعطیلات آخر هفته از اینجا می روم . او پاسخ نداد ولی اخم هم نکرد پرسیدم :| - چرا فکر می کنی حق داری هشتاد درصد دارایی مال تو باشه ؟ - من هشتاد درصد بر نمی دارم . ده هزار دلار پول اجاره خانه می دهم و سه هزار دلار پول لوازم و دو هزار دلار برای پرداخت کارتهای اعتباری مشترک و حدود شش هزار دلار مالیات باید بدهیم ، یعنی بیست و یک هزار دلار روی هم . فرم C یک فهرست کامل از لوازم شخصی بود که از اتاق پشتی شروع و به اتاق خواب ختم می شد ، هیچ یک از ما سر قوری و ماهیتابه بحث نداشتیم و تقسیم دوستانه انجام شد من چندین بار گفتم : - هر چی می خواهی بردار . بخصوص وقتی از حوله و روتختی صحبت می شد چند چیز را عوض کردم . تلویزیون و چند ظرف می خواستم . مجردی ناگهانی به سراغم آمد و من نمی دانستم چه طور به فکر تجهیز جای جدید باشم . او چندین ساعت در آینده وقت سپری کرده بود . او منصف بود . کار فرم C را تمام کردیم همه چیز عادلانه تقسیم شده است . باید یک توافقنامه جدایی امضا می کردیم و شش ماه صبر می کردیم و بعد به دادگاه می رفتیم و به اشتراکمان بطور قانونی فیصله می دادیم هیچ یک از ما میل نداشت بعد از آن جدایی صحبت کند . پالتو ام را پیدا کردم و برای قدم زدن به خیابانهای جرج تاون رفتم . نمی دانستم زندگی چقدر چه قدر و تا چه حد تغییر کرده است . فرسایش ازدواج خیلی آهسته ولی محکم بود ، تغییر شغل مثل گلوله به من اصابت کرده بود . همه چیز خیلی با سرعت پیش رفت و من قادر نبودم آنها را از حرکت متوقف کنم . فصل چهرادهم موضوع مرخصی تحقیقاتی در کمیته اجرایی نابود شد . چون هیچ کس حق نداشت بداند گروه در جلسات خصوصی چه تصمیمی گرفته است . توسط رودلف که بسیار ناراحت بود به من گزارش شد که سابقه بدی می توانست ثبت شود ، شرکت با عظمتی که داشت یک سال مرخصی به یک وکیل می توانست موجب بروز درخواستهای مختلف از سایر اعضای دون پایه شود . شبکه ایمنی در کار نبود . در با عبور من از آن محکم بسته می شد . او جلوی میزم ایستاده بود و می پرسید : - مطمئن هستی چه کار می خواهی بکنی ؟