نام کتاب: وزارت ترس
1
رو در یک کافه تریا در کوچه کلاپهام ناشتایی خورد. جای در یچه ها تخته کوبیده بودند و طبقه بالایی از میان رفته بود، محلی بود مانند دکانهای موقت که هنگام وقوع زلزله برای نجات دادن آسیب دیدگان به کار می رود. چون دشمن در محله کلاپهام صدمه بسیار زده بود. لندن دیگر یک شهر بزرگ به هم پیوسته نبود: مجموعه ای بود از شهرهای کوچک . مردم برای آرام گذراندن تعطیلات آخر هفته به همپ استد یا بیشه سنت جان می رفتند، و اگر ساکن هولبورن بودند بین دو آژیر فرصت ملاقات دو ستانی را که در کنسینگ تون ساکن بودند نمی یافتند. از این رو خصایص ویژه ای پدید آمد و مثلا در کلاپهام که معمولا روزها حمله هوایی در آن انجام می گرفت مردم نگاه گریزانی داشتند که در مردم ساکن وستمینستر دیده نمی شد که حمله های هوایی در آن سخت تر بود اما مردم پناهگاه های بهتری داشتند. خدمتکاری که قهوه و نان برشته آرتور را آورد وضع رنگ پریده و عصبی داشت چنانکه گویی مدام در حال دویدن زندگی کرده بود؛ هر صدا که از بیرون می آمد گوشهایش را تیز می کرد. در محله گری و میدان راسل مردم روح زنده تری داشتند اما علت آن بود که روزها در امان بودند و آسایشی می یافتند.
روزنامه ها نوشتند که حمله هوایی شب پیش مختصر بوده است. چند بمبی افتاده بود و تعدادی تلفات پدید آورده بود. اعلامیه صبح

صفحه 76 از 279