«ای توطئه چین ها. این آقای کاست همیشه می خواهد آزمایش راه بیندازد.»|
رو کوشید برای دست آویزی پیدا کردن سؤالی بکند:«و نتایج کارگاهی بد می شود؟ »
«این قدر بد می شود که من گریه ام می گیرد... یعنی اگر در آن موقع بفهمم. اما بعضی وقتها هست اگر بدانید چه نتایج خوبی می گیریم.»
تلفنی در اتاق پهلویی زنگ میزد. خانم بلرز گفت: «چه آدم بد جنسی؟ همه دوستان من می دانند که روزهای چهارشنبه نباید تلفن بکنند.»
خدمتکار پیر به اتاق آمده بود. با اکراه گفت:
«کسی آقای رو را می خواهد.»
رو گفت: «من که سر در نمی آورم. هیچکس نمی داند که ...»
خانم بلرز گفت: «حالا خواهش می کنم بروید و زود برگردید.»
هیلفه در هشتی ایستاده خیلی جدی با کاست گفت و گو می کرد. پرسید: «تلفن شما را می خواهد؟» او نیز ناراحت شده بود. وقتی رو رد میشد آن دو خاموش با نگاه او را دنبال کردند. رو احساسی داشت مثل اینکه در کلیسا حرکت زشتی کرده و اکنون او را بیرون می کنند. از پشت سرش تنها صدای جمع کردن فنجان های چای می آمد.
رو فکر کرد که شاید آقای رئیس تلفن می کند، اما چطور ممکن است او را پیدا کرده باشد؟ یا شاید جونز باشد؟ در اتاق ناهار خوری روی میز تحریر خانم بلرز خم شد. گفت: «الو» و باز متحیر شد که از کجا ردش را یافته اند. «الو.»
اما صدای آقای رنیت نبود. ابتدا صدا را که صدای زنی بود نشناخت. «آقای رو؟»
«بله.»
«تنها هستید؟ »
«بله.»
صدا خفه بود: مثل این بود که روی دهانی گوشی دستمال
رو کوشید برای دست آویزی پیدا کردن سؤالی بکند:«و نتایج کارگاهی بد می شود؟ »
«این قدر بد می شود که من گریه ام می گیرد... یعنی اگر در آن موقع بفهمم. اما بعضی وقتها هست اگر بدانید چه نتایج خوبی می گیریم.»
تلفنی در اتاق پهلویی زنگ میزد. خانم بلرز گفت: «چه آدم بد جنسی؟ همه دوستان من می دانند که روزهای چهارشنبه نباید تلفن بکنند.»
خدمتکار پیر به اتاق آمده بود. با اکراه گفت:
«کسی آقای رو را می خواهد.»
رو گفت: «من که سر در نمی آورم. هیچکس نمی داند که ...»
خانم بلرز گفت: «حالا خواهش می کنم بروید و زود برگردید.»
هیلفه در هشتی ایستاده خیلی جدی با کاست گفت و گو می کرد. پرسید: «تلفن شما را می خواهد؟» او نیز ناراحت شده بود. وقتی رو رد میشد آن دو خاموش با نگاه او را دنبال کردند. رو احساسی داشت مثل اینکه در کلیسا حرکت زشتی کرده و اکنون او را بیرون می کنند. از پشت سرش تنها صدای جمع کردن فنجان های چای می آمد.
رو فکر کرد که شاید آقای رئیس تلفن می کند، اما چطور ممکن است او را پیدا کرده باشد؟ یا شاید جونز باشد؟ در اتاق ناهار خوری روی میز تحریر خانم بلرز خم شد. گفت: «الو» و باز متحیر شد که از کجا ردش را یافته اند. «الو.»
اما صدای آقای رنیت نبود. ابتدا صدا را که صدای زنی بود نشناخت. «آقای رو؟»
«بله.»
«تنها هستید؟ »
«بله.»
صدا خفه بود: مثل این بود که روی دهانی گوشی دستمال