1
منزل خانم بلرز ، منزل صاحب شخصیتی بود. یعنی کهنه بود و تعمیر نشده، و در سراشیب تپه معروف کمپدن میان خانه های دیگری با علامت «اجاره داده می شود»، پشت درختان خشک خود ایستاده بود. قطعه مجسمه ای در پر چین تیغ آلودی مثل پاره سنگ پا افتاده بود، و بر اثر بی اعتنایی ساییده شده بود، و وقتی کسی زنگ در را می کشید مثل آن بود که صدا ساکنان خانه را در اتاق های عقبی دنبال می کرد؛ چنانکه گویی آنچه از عمر باقی بود دالانها را گرفته بود.
سردستهای خد متکار و پیش بند او که هر دو به سفیدی برف بودند در آن محل موجب تعجب می شد. بر خلاف ظاهر فرسوده و پلید خانه، خدمتگار ظاهری پاکیزه داشت، هر چند شاید هر دو به یک سن بودند . چهره خدمتگار مثل چهره مردان با گرد طلق آرایش شده و چروکیده بود. هیلفه پرسید: «خانم بلرز منزل تشریف دارند؟»
خدمتگار پیر با چنان هوشیاری که مخصوص ساکنان صومعه هاست به آن دو نگاه می کرد، گفت: «وعده قبلی دارید؟»
هیلفه گفت: «نه، نداریم. همین برای ملاقات آمده ایم. من از دوستان کشیش تا پلینگ هستم.»
خد متگار به توضیح گفت: «آخر امشب جلسه دارند.»
«خوب؟»
«اگر شما از اعضا نباشید...»
منزل خانم بلرز ، منزل صاحب شخصیتی بود. یعنی کهنه بود و تعمیر نشده، و در سراشیب تپه معروف کمپدن میان خانه های دیگری با علامت «اجاره داده می شود»، پشت درختان خشک خود ایستاده بود. قطعه مجسمه ای در پر چین تیغ آلودی مثل پاره سنگ پا افتاده بود، و بر اثر بی اعتنایی ساییده شده بود، و وقتی کسی زنگ در را می کشید مثل آن بود که صدا ساکنان خانه را در اتاق های عقبی دنبال می کرد؛ چنانکه گویی آنچه از عمر باقی بود دالانها را گرفته بود.
سردستهای خد متکار و پیش بند او که هر دو به سفیدی برف بودند در آن محل موجب تعجب می شد. بر خلاف ظاهر فرسوده و پلید خانه، خدمتگار ظاهری پاکیزه داشت، هر چند شاید هر دو به یک سن بودند . چهره خدمتگار مثل چهره مردان با گرد طلق آرایش شده و چروکیده بود. هیلفه پرسید: «خانم بلرز منزل تشریف دارند؟»
خدمتگار پیر با چنان هوشیاری که مخصوص ساکنان صومعه هاست به آن دو نگاه می کرد، گفت: «وعده قبلی دارید؟»
هیلفه گفت: «نه، نداریم. همین برای ملاقات آمده ایم. من از دوستان کشیش تا پلینگ هستم.»
خد متگار به توضیح گفت: «آخر امشب جلسه دارند.»
«خوب؟»
«اگر شما از اعضا نباشید...»