نام کتاب: وداع با اسلحه
آدم می توانست از پنجره به بیرون نگاه کند و قبرهای تازه را در باغ ببیند. یک سرباز، بیرون دری که به باغ باز می شد نشسته بود و صلیب می ساخت، و روی صلیبها با رنگ نام و درجه و فوج کسانی را که در باغ دفن شده بودند می نوشت. این سرباز پادو اتاق هم بود، و در وقت بیکاری اش با پوکه فشنگ اتریشی برای من یک فندک ساخت. دکترها بسیار خوب بودند و بسیار ماهر به نظر می رسیدند و بسیار میل داشتند که مرا به میلان منتقل کنند چون در آنجا وسایل اشعه ایکس بهتر بود و بعد از عمل می توانستم به درمان مکانیکی هم بپردازم. من هم می خواستم به میلان بروم. آنها می خواستند که ما را از آنجا بیرون ببرند و هرچه دورتر بفرستند، چون که تخت خواب ها را برای هنگامی که حمله آغاز می شد لازم داشتند.
شب قبل از آنکه از بیمارستان صحرایی بروم، رینالدی همراه با سرگرد سالن غذاخوری مان به دیدنم آمد. گفتند که در میلان من به بیمارستان امریکایی که تازه تأسیس شده، خواهم رفت و قرار بود چند آمبولانس امریکایی آنجا بفرستند و بیمارستان این آمبولانس ها و همه امریکایی ها را که در ایتالیا مشغول خدمت هستند تحویل بگیرد. خیلی ها در صلیب سرخ بودند. امریکا به آلمان اعلان جنگ داده بود، ولی به اتریش نداده بود.
ایتالیایی ها یقین داشتند که امریکا به اتریش هم اعلان جنگ می دهد و هر آمریکایی، حتی در صلیب سرخ، که به آنجا می آمد آنها خیلی به شوق می آمدند. از من پرسیدند که آیا فکر میکنم پرزیدنت ویلسون به اتریش اعلان جنگ می دهد یا نه، و من گفتم همین روزها خواهد داد. نمی دانستم ما چه دشمنی با اتریش داریم، ولی به نظرم منطقی می آمد که اگر به آلمان اعلان جنگ داده اند به اتریش هم بدهند. پرسیدند که آیا به

صفحه 91 از 395