نام کتاب: وداع با اسلحه
بود و بعد، در آن سوی دوردست همه این ها، کوه های دیگری بود که آدم یقین نداشت که واقعا آنها را می بیند. اینها همه کوههای اتریش بودند و ما چنین چیزهایی نداشتیم. جلو ما، جاده پیچ دایره مانندی به طرف راست می زد و من به پایین نگاه کردم و دیدم که جاده از میان درخت ها به پایین سرازیر می شد. در این جاده نظامی ها و ارابه های موتوری و قاطرها با توپهای کوهستانی روان بودند و همچنان که از کنار جاده می رفتیم، من در پایین خیلی دوردست رودخانه را می دیدم که رشته های خط آهن از کنارش میگذشت، و پل کهنه ای را که خط آهن از رویش به آن سوی رودخانه می رفت، و در آن سو، زیر تپه ای در کنار رودخانه، خانه های فروریخته شهر کوچکی که می بایست تسخیر شود.
هنگامی که از تپه ها فرود آمدیم و به جاده اصلی که از کنار رودخانه میگذشت وارد شدیم، هوا کمابیش تاریک بود.

صفحه 54 از 395