«نمی تونین منو یه جای دیگه ببرین؟ »
«اگر به جبهه نزدیک تر بودیم، می تونستم به اولین بیمارستان ببرمت. اما اینجا باید مدرک داشته باشی.»|
اگر به هنگ خودمون برگردم، می گیرند عملم میکنن؛ بعد هم دیگه همه اش می فرستنم جبهه.»
رفتم توی فکر.
پرسید: «شما هم بودین دل تون نمی خواست همه اش برین جبهه؛ دل تون می خواست؟ »
نه.) | «خدایا، این چه جنگ خاک بر سریه؟»
گفتم: «گوش کن. پیاده شو خودت رو پرت کن زمین تا سرت بشکنه، اون وقت موقع برگشتن من سوارت می کنم می برمت مرکز بهداری. آلدو همین جا کنار جاده نگه دار.» کنار جاده نگه داشتیم. کمکش کردم تا پیاده
شد.
گفت: «سرکار منتظر میشم.»
گفتم: «خداحافظ.» رفتیم و تقریبا یک میل جلوتر هنگ را پشت سر گذاشتیم. بعد از رودخانه گذشتیم. آب برف آلود رودخانه تار بود و از لای پایه های چوبی پل تند می گذشت و ما در جاده ای که از میان دشت می گذشت راندیم تا زخمی ها را به دو بیمارستانی که دستور داشتیم برسانیم. هنگام برگشتن من می راندم و با ماشین خالی تند میرفتم تا سرباز پیتسبرگی را پیدا کنم. اول از هنگ گذشتیم که گرمازده تر و لنگ تر از اول بود . و بعد از وامانده ها رد شدیم. بعد یک آمبولانس اسبی را دیدیم که کنار جاده نگه داشته بود. دو نفر داشتند سرباز قر را بلند می کردند که توی آن بگذارند. برای او برگشته بودند. سرباز سرش را
«اگر به جبهه نزدیک تر بودیم، می تونستم به اولین بیمارستان ببرمت. اما اینجا باید مدرک داشته باشی.»|
اگر به هنگ خودمون برگردم، می گیرند عملم میکنن؛ بعد هم دیگه همه اش می فرستنم جبهه.»
رفتم توی فکر.
پرسید: «شما هم بودین دل تون نمی خواست همه اش برین جبهه؛ دل تون می خواست؟ »
نه.) | «خدایا، این چه جنگ خاک بر سریه؟»
گفتم: «گوش کن. پیاده شو خودت رو پرت کن زمین تا سرت بشکنه، اون وقت موقع برگشتن من سوارت می کنم می برمت مرکز بهداری. آلدو همین جا کنار جاده نگه دار.» کنار جاده نگه داشتیم. کمکش کردم تا پیاده
شد.
گفت: «سرکار منتظر میشم.»
گفتم: «خداحافظ.» رفتیم و تقریبا یک میل جلوتر هنگ را پشت سر گذاشتیم. بعد از رودخانه گذشتیم. آب برف آلود رودخانه تار بود و از لای پایه های چوبی پل تند می گذشت و ما در جاده ای که از میان دشت می گذشت راندیم تا زخمی ها را به دو بیمارستانی که دستور داشتیم برسانیم. هنگام برگشتن من می راندم و با ماشین خالی تند میرفتم تا سرباز پیتسبرگی را پیدا کنم. اول از هنگ گذشتیم که گرمازده تر و لنگ تر از اول بود . و بعد از وامانده ها رد شدیم. بعد یک آمبولانس اسبی را دیدیم که کنار جاده نگه داشته بود. دو نفر داشتند سرباز قر را بلند می کردند که توی آن بگذارند. برای او برگشته بودند. سرباز سرش را