گاهی پیاده از کوه سرازیر می شدیم و به مونترو می رفتیم. راه بزروی بود که از کوه پایین می رفت، ولی شیب این راه تند بود و این بود که ما معمولا از جاده می رفتیم و روی جاده پهن و سفت، میان کشت زارها و بعد پایین تر، میان دیوارهای سنگی تاکستان ها و باز هم پایین تر، میان خانه های دهکده، راه می رفتیم. سه دهکده بود: شرن، فونتانیوان، و اسم آن یکی را فراموش کرده ام. بعد در آن جاده، از کنار یک قصر سنگی چهارگوش میگذشتیم که روی یک بریدگی در شکم کوهساری که طبقه های تاکستان روی آن بود قرار داشت. هرکدام از تاکها به یک چوب بسته بود که سرپا بایستد. تاکها خشک و قهوه ای بودند. زمین برای برف آماده بود و دریاچه در آن پایین به رنگ فولاد خاکستری صاف گسترده بود. جاده راه درازی از قصر پایین تر می رفت و بعد به راست می پیچید و با شیب خیلی تندی به سوی مونترو سرازیر می شد و با سنگ فرش پوشیده بود. |
ما در مونترو کسی را نمی شناختیم. در کنار دریاچه قدم می زدیم و قوها و انبوه ماهی خوارها و چلچله های دریایی را می دیدیم که وقتی آدم نزدیک می شد می پریدند و در حالی که به آب نگاه می کردند جیغ می کشیدند. در میان دریاچه دسته های مرغابی شانه به سر، کوچک و تیره رنگ، شنا می کردند و به دنبال خود خطی در آب می کشیدند. در شهر ما در خیابان اصلی قدم می زدیم و ویترین های مغازه ها را تماشا می کردیم. هتل های بزرگ زیادی بود که تعطیل بود ولی بیشتر مغازه ها باز بود و مردم از دیدن ما خیلی خوش وقت می شدند. یک آرایشگاه خوب هم بود که کاترین برای درست کردن موهایش به آنجا می رفت. زنی که آرایشگاه را اداره می کرد خیلی خوشرو بود و تنها کسی بود که ما در مونترو می شناختیم. هنگامی که کاترین در آرایشگاه بود من به یک آبجو فروشی می رفتم و آبجو سیاه مونیخ می نوشیدم و روزنامه ها را
ما در مونترو کسی را نمی شناختیم. در کنار دریاچه قدم می زدیم و قوها و انبوه ماهی خوارها و چلچله های دریایی را می دیدیم که وقتی آدم نزدیک می شد می پریدند و در حالی که به آب نگاه می کردند جیغ می کشیدند. در میان دریاچه دسته های مرغابی شانه به سر، کوچک و تیره رنگ، شنا می کردند و به دنبال خود خطی در آب می کشیدند. در شهر ما در خیابان اصلی قدم می زدیم و ویترین های مغازه ها را تماشا می کردیم. هتل های بزرگ زیادی بود که تعطیل بود ولی بیشتر مغازه ها باز بود و مردم از دیدن ما خیلی خوش وقت می شدند. یک آرایشگاه خوب هم بود که کاترین برای درست کردن موهایش به آنجا می رفت. زنی که آرایشگاه را اداره می کرد خیلی خوشرو بود و تنها کسی بود که ما در مونترو می شناختیم. هنگامی که کاترین در آرایشگاه بود من به یک آبجو فروشی می رفتم و آبجو سیاه مونیخ می نوشیدم و روزنامه ها را