نام کتاب: وداع با اسلحه
حرف منطقی به درد نمی خورد، یک حرف ادرای و فنی به درد می خورد که آدم به همان بچسبد، بدون این که آن را توجیه کند. ولی ما گذرنامه داشتیم و پول را هم خرج می کردیم. بنابرین ویزای موقت به ما دادند. در هر موقع ممکن بود این ویزا پس گرفته شود. ما می بایست هرجا می رویم به پلیس گزارش بدهیم.
می توانیم هرجا بخواهیم برویم؟ بله، کجا می خواهیم برویم؟ «کت، کجا می خوای بری؟» «مونترو» | مأمور گفت: «جای بسیار قشنگیه. فکر می کنم آنجا رو خواهید پسندید.»
یک مأمور دیگر گفت: «همین جا در لوکارنو هم جای خیلی قشنگ هست. من یقین دارم همین لوکارنو رو خیلی می پسندید. لوکارنو جای خیلی خوبی ست.»
ما یه جایی رو دوست داریم که ورزش زمستونی داشته باشه.» | «مونترو که ورزش زمستونی نداره.» |
مأمور دیگر گفت: «خیلی ببخشید. من اهل مونترو هستم. در خط آهن مونترو اوبرلند برنوا خیلی هم خوب ورزش زمستونی هست. برای شما صحیح نیست که این رو انکار کنید.»
من انکار نمی کنم. همین قدر عرض می کنم در مونترو ورزش زمستونی نیست.» |
مأمور دیگر گفت: «من اعتراض دارم. من به این حرف اعتراض دارم.» من این حرف رو تأکید می کنم.»
من به این حرف اعتراض دارم. من خودم توی خیابان های مونترو لوژ سواری کرده ام؛ نه یک بار، بلکه چندین بار. لوژ سواری مسلما ورزش زمستونیه.)

صفحه 338 از 395