می زدم. داشتیم از آب های روبه روی دهکده میگذشتیم.
گفتم: «باید دیگه داخل مرز باشیم.»
باید یقین کنیم، عزیزم. نمی خوایم دوباره مارو به مرز برگردونند.»
«مرز فاصله زیادی پشت سره، فکر میکنم این یک شهر گمرکی باشه. من یقین دارم این بریساگوست.»
«ایتالیایی ها اونجا نیستند؟ تو شهرهای گمرکی، همیشه هردو طرف هستند.)
نه در زمان جنگ. فکر نمی کنم بذارند ایتالیایی ها وارد مرز بشن.»
شهر کوچک و قشنگی بود. قایق های ماهیگیری زیادی کنار اسکله بود و تورها روی چارچوبه ها گسترده بود. باران خفیف پاییز می بارید، ولی شهر با وجود باران شاد و پاکیزه می نمود.
پس پیاده می شیم ناشتایی بخوریم؟ » «اشکالی نداره.»
من با پاروی چپ، محکم پارو کشیدم و نزدیک شدم، بعد که به اسکله رسیدم، قایق را راست کردم و پهلو گرفتم. پاروها را توی قایق گذاشتم، یک حلقه آهنی را گرفتم و روی یک سنگ تر قدم گذاشتم و وارد خاک سویس شدم. قایق را بستم و دستم را برای کاترین به پایین دراز کردم.
بیا بالا بینم. کت، کیف داره.»
چمدونها رو چه کار کنیم؟» | «بذار تو قایق باشند.» کاترین قدم بالا گذاشت و دیگر هردو در خاک سویس بودیم. کاترین گفت: «چه کشور ماهی.»
عالیه، نیست؟ » بیا بریم ناشتایی بخوریم!»
گفتم: «باید دیگه داخل مرز باشیم.»
باید یقین کنیم، عزیزم. نمی خوایم دوباره مارو به مرز برگردونند.»
«مرز فاصله زیادی پشت سره، فکر میکنم این یک شهر گمرکی باشه. من یقین دارم این بریساگوست.»
«ایتالیایی ها اونجا نیستند؟ تو شهرهای گمرکی، همیشه هردو طرف هستند.)
نه در زمان جنگ. فکر نمی کنم بذارند ایتالیایی ها وارد مرز بشن.»
شهر کوچک و قشنگی بود. قایق های ماهیگیری زیادی کنار اسکله بود و تورها روی چارچوبه ها گسترده بود. باران خفیف پاییز می بارید، ولی شهر با وجود باران شاد و پاکیزه می نمود.
پس پیاده می شیم ناشتایی بخوریم؟ » «اشکالی نداره.»
من با پاروی چپ، محکم پارو کشیدم و نزدیک شدم، بعد که به اسکله رسیدم، قایق را راست کردم و پهلو گرفتم. پاروها را توی قایق گذاشتم، یک حلقه آهنی را گرفتم و روی یک سنگ تر قدم گذاشتم و وارد خاک سویس شدم. قایق را بستم و دستم را برای کاترین به پایین دراز کردم.
بیا بالا بینم. کت، کیف داره.»
چمدونها رو چه کار کنیم؟» | «بذار تو قایق باشند.» کاترین قدم بالا گذاشت و دیگر هردو در خاک سویس بودیم. کاترین گفت: «چه کشور ماهی.»
عالیه، نیست؟ » بیا بریم ناشتایی بخوریم!»