توفان تموم شده. مشکله، ولی طوری نمیشین.) چه وقت باید بریم؟» همین حالا. ممکنه صبح زود برای دستگیر کردن شما بیان.» «چمدون هام رو چه کار کنم؟» | ببندین شون. به خانم تون بگین لباس بپوشه. من به چمدونها می رسم.» تو کجا میری؟» من همین جا می مونم. نمی خوام بیرون توی سالن کسی منو ببینه.» | در را باز کردم، بستم، و به اتاق خواب رفتم. کاترین بیدار بود.
چیه عزیزم؟
گفتم: «چیزی نیست، کت. دلت می خواد همین حالا لباس بپوشی با یک قایق بریم سویس؟» |
تو دلت میخواد؟» گفتم: «نه. من دلم می خواد برگردم تو رخت خواب .» موضوع چیه؟» این متصدی بار میگه می خوان صبح منو دستگیر کنند.» دیوونه که نیست؟» |
نه.)
پس تو رو خدا زود باش عزیزم، لباس هات رو بپوش راه بیفتیم.» کاترین روی لبه تخت خواب نشست. هنوز خواب آلود بود. «متصدی بار تو حمومه؟»
«آره.»
پس من خودم رو نمی شورم. عزیزم خواهش میکنم روت رو اون ور کن من یه دقیقه لباس هام رو میپوشم.»
هنگامی که پیراهن خوابش را کند، پشت سفید او را دیدم، بعد رویم را
چیه عزیزم؟
گفتم: «چیزی نیست، کت. دلت می خواد همین حالا لباس بپوشی با یک قایق بریم سویس؟» |
تو دلت میخواد؟» گفتم: «نه. من دلم می خواد برگردم تو رخت خواب .» موضوع چیه؟» این متصدی بار میگه می خوان صبح منو دستگیر کنند.» دیوونه که نیست؟» |
نه.)
پس تو رو خدا زود باش عزیزم، لباس هات رو بپوش راه بیفتیم.» کاترین روی لبه تخت خواب نشست. هنوز خواب آلود بود. «متصدی بار تو حمومه؟»
«آره.»
پس من خودم رو نمی شورم. عزیزم خواهش میکنم روت رو اون ور کن من یه دقیقه لباس هام رو میپوشم.»
هنگامی که پیراهن خوابش را کند، پشت سفید او را دیدم، بعد رویم را