من اومدم به شما بگم. رفته بودم بیرون، توی شهر، توی یک کافه شنیدم که راجع به شما صحبت می کردند.»
صحیح. |
همانجا ایستاد، کتش خیس بود، کلاه خیسش را در دست داشت و چیزی نگفت.
برای چی می خوان منو دستگیر کنند؟» برای به موضوعی که خلاصه مربوط به جنگه.» می دونی چیه؟»
«نه. ولی می دونم که اونها اطلاع دارند که شما قبلا به عنوان یک افسر اینجا بوده این، حالا از لباس دراومده این. بعد از این عقب نشینی دارند همه رو می گیرند.»
من دقیقه ای اندیشیدم. چه وقت می آن دستگیرم کنند؟ » صبح. وقتش رو نمیدونم.» حالا میگی چه کار کنیم؟» کلاهش را توی دست شویی گذاشت. کلاهش خیلی خیس بود و تا آن موقع آب ازش می چکید.
اگه از خودتون مطمئن هستین، دستگیر شدن چیزی نیست. ولی اصلا بده آدم دستگیر بشه، مخصوصا حالا.»
من نمی خوام دستگیر بشم.» | پس برین سویس.) چه طوری؟» با قایق من.» گفتم: «توفانه.»
صحیح. |
همانجا ایستاد، کتش خیس بود، کلاه خیسش را در دست داشت و چیزی نگفت.
برای چی می خوان منو دستگیر کنند؟» برای به موضوعی که خلاصه مربوط به جنگه.» می دونی چیه؟»
«نه. ولی می دونم که اونها اطلاع دارند که شما قبلا به عنوان یک افسر اینجا بوده این، حالا از لباس دراومده این. بعد از این عقب نشینی دارند همه رو می گیرند.»
من دقیقه ای اندیشیدم. چه وقت می آن دستگیرم کنند؟ » صبح. وقتش رو نمیدونم.» حالا میگی چه کار کنیم؟» کلاهش را توی دست شویی گذاشت. کلاهش خیلی خیس بود و تا آن موقع آب ازش می چکید.
اگه از خودتون مطمئن هستین، دستگیر شدن چیزی نیست. ولی اصلا بده آدم دستگیر بشه، مخصوصا حالا.»
من نمی خوام دستگیر بشم.» | پس برین سویس.) چه طوری؟» با قایق من.» گفتم: «توفانه.»