نام کتاب: وداع با اسلحه
بازی را ادامه دادیم. در فاصله ضربه ها شراب می نوشیدیم و ایتالیایی حرف می زدیم، اما کم حرف می زدیم و متوجه بازی بودیم. کنت گرفی صدمین پوان خود را برد و من با آوانس تازه نود و چهار بودم. او لبخند زد و دستی به شانه من نواخت.
حالا این شیشه دوم رو می خوریم و شما از جنگ برای من تعریف می کنید. منتظر شد که من بنشینم.
گفتم: «از هر موضوع دیگه می خواین بفرمایین.» نمی خواید راجع به جنگ حرف بزنید؟ بسیارخوب، چه خوانده اید؟ » گفتم: «هیچ. متأسفانه ذوق من خیلی خموده.»| «نه. ولی می بایست بخوانید.)
در زمان جنگ چه چیزهایی نوشته شده؟» | «آتش، به قلم یک نفر فرانسوی به نام باربوس، همچنین کتاب مستر بریتلینگ تا آخرش را خوانده.»
«نخیر نخوانده.) «چی؟» | «تا آخرش را نخوانده. این کتاب ها رو در بیمارستان داشتیم.»
پس چیزهایی خوانده اید؟» «بله، ولی چیز خوبی نخونده ام.»
به نظر من کتاب مستر بریتلینگ تحقیق خیلی خوبی در روحیات مردم طبقات متوسط انگلیس است.»
من درباره روح چیزی نمی دانم.» «طفلک. هیچ کدام از ما چیزی درباره روح نمی دانیم. شما مؤمن به خدا هستید؟»
شب ها بله.)

صفحه 311 از 395