«کیه؟ »
کنت گرفی می خواستند بدونند شما با ایشون بیلیارد بازی میکنین؟ » به ساعتم نگاه کردم؛ آن را از دستم باز کرده بودم و زیر بالش گذاشته
بودم.
کاترین آهسته گفت: «عزیزم، باید بری؟»
فکر میکنم بهتره برم.» ساعت یک ربع از چهار گذشته بود. به صدای بلند گفتم: «به کنت بگو ساعت پنج من تو سالن بیلیارد هستم.»
یک ربع به پنج مانده، کاترین را برای خداحافظی بوسیدم و به حمام رفتم که لباس بپوشم. هنگامی که کراواتم را گره می زدم و در آیینه نگاه می کردم با لباس شخصی خودم را به جا نمی آوردم. می بایست به یادم باشد که چند پیراهن و چند جفت جوراب دیگر بخرم.
کاترین پرسید: «خیلی دیر میکنی؟» در رختخواب خیلی خوشگل بود. «ممکنه بوس رو به من بدی؟»
هنگامی که موهایش را برس میزد او را تماشا کردم، سرش را طوری نگه داشته بود که تمام موهایش یک طرف ریخته بود. بیرون تاریک بود و چراغ بالای تخت خواب روی موها و گردن و شانه های کاترین می تابید. به سوی او رفتم و او را بوسیدم و آن دستش را که برس را نگه داشته بود گرفتم. سرش به عقب افتاد و در بالش فرو رفت. گردن و شانه هایش را بوسیدم. از بس که او را دوست می داشتم، دلم ضعف می رفت.
من نمی خوام برم.» من هم نمی خوام بری.» پس نمی رم.» چرا، برو. همه ش یه مدت کوتاهی می ری، بعد برمیگردی.» شام رو همین بالا می خوریم.»
کنت گرفی می خواستند بدونند شما با ایشون بیلیارد بازی میکنین؟ » به ساعتم نگاه کردم؛ آن را از دستم باز کرده بودم و زیر بالش گذاشته
بودم.
کاترین آهسته گفت: «عزیزم، باید بری؟»
فکر میکنم بهتره برم.» ساعت یک ربع از چهار گذشته بود. به صدای بلند گفتم: «به کنت بگو ساعت پنج من تو سالن بیلیارد هستم.»
یک ربع به پنج مانده، کاترین را برای خداحافظی بوسیدم و به حمام رفتم که لباس بپوشم. هنگامی که کراواتم را گره می زدم و در آیینه نگاه می کردم با لباس شخصی خودم را به جا نمی آوردم. می بایست به یادم باشد که چند پیراهن و چند جفت جوراب دیگر بخرم.
کاترین پرسید: «خیلی دیر میکنی؟» در رختخواب خیلی خوشگل بود. «ممکنه بوس رو به من بدی؟»
هنگامی که موهایش را برس میزد او را تماشا کردم، سرش را طوری نگه داشته بود که تمام موهایش یک طرف ریخته بود. بیرون تاریک بود و چراغ بالای تخت خواب روی موها و گردن و شانه های کاترین می تابید. به سوی او رفتم و او را بوسیدم و آن دستش را که برس را نگه داشته بود گرفتم. سرش به عقب افتاد و در بالش فرو رفت. گردن و شانه هایش را بوسیدم. از بس که او را دوست می داشتم، دلم ضعف می رفت.
من نمی خوام برم.» من هم نمی خوام بری.» پس نمی رم.» چرا، برو. همه ش یه مدت کوتاهی می ری، بعد برمیگردی.» شام رو همین بالا می خوریم.»