هست من اون قد تو رو دوست دارم که هیچ چیز دیگه ای برام وجود نداره.»
حالا پسر خوبی می شی، با فرگسون خوش رفتاری میکنی؟» | « من همیشه با فرگسون خوش رفتاری می کنم. مگر این که به من بد بگه.»
باش خوش رفتاری کن. فکرش رو بکن ما چه چیزهایی داریم، او هیچی نداره.»
من فکر نمیکنم از اون چیزهایی که ما داریم او هم بخواد.» تو این قدر که بچه عاقلی هستی، زیاد سرت نمیشه.) من باش خوش رفتاری می کنم.» می دونم میکنی. تو چه قدر شیرینی.) بعد از ناهار که نمی مونه، آره؟» | نه. من دکش می کنم.» بعد برمی گردیم اینجا؟» البته خیال می کنی من دیگه چه کار می خوام بکنم؟» | رفتیم پایین با فرگسون ناهار بخوریم. شکوه هتل و تجملات سالن غذاخوری او را خیلی گرفته بود. ناهار خوبی با دو شیشه کاپری سفید خوردیم. کنت گرفی به سالن غذاخوری آمد و به ما تعظیم کرد. برادرزاده اش که کمی به مادربزرگ من شباهت داشت همراهش بود. من درباره او برای کاترین و فرگسون تعریف کردم و برای فرگسون شنیدنی بود. هتل خیلی بزرگ و وسیع و خالی بود؛ ولی غذا خوب بود، و شراب خیلی مطبوع بود و دست آخر شراب همه ما را شنگول کرد. کاترین دیگر نمی خواست شنگول تر بشود. خیلی خوش بود. فرگسون کاملا سردماغ آمد. خود من هم خیلی شنگول شدم. پس از ناهار فرگسون به هتل خودش برگشت. گفت که می رود پس از ناهار مدتی دراز بکشد.
اواخر بعدازظهر یک نفر در اتاق ما را زد.
حالا پسر خوبی می شی، با فرگسون خوش رفتاری میکنی؟» | « من همیشه با فرگسون خوش رفتاری می کنم. مگر این که به من بد بگه.»
باش خوش رفتاری کن. فکرش رو بکن ما چه چیزهایی داریم، او هیچی نداره.»
من فکر نمیکنم از اون چیزهایی که ما داریم او هم بخواد.» تو این قدر که بچه عاقلی هستی، زیاد سرت نمیشه.) من باش خوش رفتاری می کنم.» می دونم میکنی. تو چه قدر شیرینی.) بعد از ناهار که نمی مونه، آره؟» | نه. من دکش می کنم.» بعد برمی گردیم اینجا؟» البته خیال می کنی من دیگه چه کار می خوام بکنم؟» | رفتیم پایین با فرگسون ناهار بخوریم. شکوه هتل و تجملات سالن غذاخوری او را خیلی گرفته بود. ناهار خوبی با دو شیشه کاپری سفید خوردیم. کنت گرفی به سالن غذاخوری آمد و به ما تعظیم کرد. برادرزاده اش که کمی به مادربزرگ من شباهت داشت همراهش بود. من درباره او برای کاترین و فرگسون تعریف کردم و برای فرگسون شنیدنی بود. هتل خیلی بزرگ و وسیع و خالی بود؛ ولی غذا خوب بود، و شراب خیلی مطبوع بود و دست آخر شراب همه ما را شنگول کرد. کاترین دیگر نمی خواست شنگول تر بشود. خیلی خوش بود. فرگسون کاملا سردماغ آمد. خود من هم خیلی شنگول شدم. پس از ناهار فرگسون به هتل خودش برگشت. گفت که می رود پس از ناهار مدتی دراز بکشد.
اواخر بعدازظهر یک نفر در اتاق ما را زد.