نام کتاب: وانمود کن او را نمی بینی
اطلاعات بدهی.
ناگهان حالت سر به زیری لیسی ناپدید شد و با خشم گفت:
- منصفانه نیست
- این هم منصفانه نیست که تو پای این دفتر را به مراحل بازرسی و تحقیقاتی پلیس بکشانی، خانم فارل.
ریک رو به او کرد و گفت:
- متاسفم، لیسی.
اما لیسی فکر کرد که او هم پسر همان پدر است. دلش میخواست باز هم حرف بزند، اما سکوت کرد.
بمحض اینکه لیسی پشت میزش نشست، یکی از منشی های تازه استخدام شده به نام *گریس مک ماهون* فنجانی قهوه جلوی او گذاشت و گفت:
- نوش جان.
لیسی سرش را بالا کرد تا از او تشکر کند و در همین لحظه گریس در حالی که سعی میکرد صدایش را کسی نشنود، آهسته گفت:
- امروز صبح زود که به اینجا رسیدم، کارآگاهی اینجا بود و با پارکر بزرگ حرف میزد نتوانستم حرف هایشان را بشنوم، اما شنیدم چیزهایی راجع به تو بود.
***
اسلون مایل بود بگوید کاراگاه خوب کسی است که به ظن خود ایمان دارد.
*Grace Mc Mahan

صفحه 69 از 366