- حرفتان خنده دار نبود می خواهم به خانه ام برگردم.
برای لحظه ای لیسی گمان کرد ممکن است مدتی طولانی او را نگه دارند، اما اسلون از جا برخاست و گفت:
- باشد میتوانید بروید، خانم فارل. اما باید به شما هشدار دهم که محاکمه ای رسمی در انتظار شماست، برای برداشتن مدارک از صحنه ی جنایت و پنهان کردن آنها.
لیسی فکر کرد: باید با یک وکیل صحبت کنم. چرا حماقت کردم؟
وقتی او وارد آپارتمانش شد، *رومن گارسیا*، سریدار مجتمع مسکونی و همسرش *سونیا*در حال مرتب کردن آپارتمان بودند. سونیا گفت:
- ما نتوانستیم طاقت بیاوریم که شما وارد این بلبشو شوید.
و در حالی که میز اتاق خواب لیسی را دستمال میکشید، ادامه داد:
- ما چیزهایی را که از کشو بیرون ریخته بود سر جایش گذاشتیم. البته نه آن طور که خودتان می گذارید. اما دست کم دیگر روی زمین ولو نیستند.
لیسی گفت:
- نمیدانم چطور از شما تشکر کنم.
وقتی آپارتمان را ترک میکرد، آنجا پر از افراد پلیس بود و می ترسید و نمی دانست موقع ورود با چه چیزی روبرو می شود.
رومن که کار تعویض قفل را تمام کرده بود، گفت:
- باز شدن این قفل کار آدمی حرفه ای بوده، ابزار مناسبی هم داشته. چطور جعبه جواهر را نبرده؟
این اولین چیزی بود که پلیس به او گفته بود بررسی کند. چند دستبند طلا، گوشواره های الماس، و
گوشواره های مرواریدی که مادربزرگش به او داده بود،
برای لحظه ای لیسی گمان کرد ممکن است مدتی طولانی او را نگه دارند، اما اسلون از جا برخاست و گفت:
- باشد میتوانید بروید، خانم فارل. اما باید به شما هشدار دهم که محاکمه ای رسمی در انتظار شماست، برای برداشتن مدارک از صحنه ی جنایت و پنهان کردن آنها.
لیسی فکر کرد: باید با یک وکیل صحبت کنم. چرا حماقت کردم؟
وقتی او وارد آپارتمانش شد، *رومن گارسیا*، سریدار مجتمع مسکونی و همسرش *سونیا*در حال مرتب کردن آپارتمان بودند. سونیا گفت:
- ما نتوانستیم طاقت بیاوریم که شما وارد این بلبشو شوید.
و در حالی که میز اتاق خواب لیسی را دستمال میکشید، ادامه داد:
- ما چیزهایی را که از کشو بیرون ریخته بود سر جایش گذاشتیم. البته نه آن طور که خودتان می گذارید. اما دست کم دیگر روی زمین ولو نیستند.
لیسی گفت:
- نمیدانم چطور از شما تشکر کنم.
وقتی آپارتمان را ترک میکرد، آنجا پر از افراد پلیس بود و می ترسید و نمی دانست موقع ورود با چه چیزی روبرو می شود.
رومن که کار تعویض قفل را تمام کرده بود، گفت:
- باز شدن این قفل کار آدمی حرفه ای بوده، ابزار مناسبی هم داشته. چطور جعبه جواهر را نبرده؟
این اولین چیزی بود که پلیس به او گفته بود بررسی کند. چند دستبند طلا، گوشواره های الماس، و
گوشواره های مرواریدی که مادربزرگش به او داده بود،
* Roman Garcia<br />*Sonya