نام کتاب: وانمود کن او را نمی بینی
وقتی شاهد واقعه چیزی را از خانه ی قربانی برمی دارد؟ می توانی حدس بزنی چرا؟
لیسی خیلی دلش می خواست به کاراگاه اسلون بگوید یادداشت ها را برداشته و چرا، اما فکر کرد: اگر این کار را بکنم، او از من میخواهد فورا آنها را به پلیس تحویل بدهم. حتی نمی گذارد یک نسخه اش را به پدر هیثر بدهم و مطمئنا نمیتوانم از آنان بخواهم اجازه دهند یک نسخه هم برای خودم بردارم. خیال خواهند کرد من هم در این خیانت دست داشته ام. فردا اصل یادداشتها را به آنها میدهم.
لیسی از جای خود بلند شد:
- دیگر با من کاری ندارید، کارآگاه اسلون؟
- امروز نخیر، خانم فارل. فقط به خاطر داشته باشید شریک جرم بودن در قتل مجازات شدیدی دارد و جنایت تلقی میشود.
سپس برای اینکه او را تهدید کند، ادامه داد:
- یک چیز دیگر. اگر ان اوراق پیش شما باشد، نمی توانم مطمئن باشم که شما صرفا شاهدی بیگناه هستید. از این گذشته، مسؤولیت بردن قاتل به آپارتمان ایزابل وارینگ با شماست.
لیسی بی آنکه جوابی دهد، آنجا را ترک کرد میبایست به دفتر کارش میرفت، اما لازم بود اول سری به
خانه اش بزند و یادداشتهای هیثر را بردارد. شب، وقتی همه دفتر را ترک میکردند، می توانست از آنها کپی بگیرد و صبح روز بعد نسخه ی اصلی را به اسلون بدهد. او با نگرانی فکر کرد که باید سعی کند به او بفهماند چرا آن یادداشتها را برداشته است.
ابتدا خواست تاکسی بگیرد، اما بعد تصمیم گرفت پیاده به خانه برود. بعد از ظهری آفتابی بود و او هنوز احساس میکرد تا مغز استخوانش یخ کرده است. وقتی از خیابان دوم رد شد، احساس کرد کسی به او نزدیک می شود.

صفحه 53 از 366