نام کتاب: وانمود کن او را نمی بینی
- شما به ما گفتید که او پوشه ی چرمی خانم وارینگ را با خود حمل میکرد دوباره آن را برای من شرح دهید.
لیسی گفت:
- قبلا توضیح دادم. تغییری که نکرده. آن پوشه به اندازی پوشه های استاندارد بود دور آن هم زیپ داشت که بسته میشد تا چیزی از لای آن نیفتد.
- خانم فارل، آیا قبلا آن پوشه را دیده بودید؟
اسلون یک ورق کاغذ به آن سوی میز هل داد. لیسی به آن نگاه کرد. ورقه ای کنده شده بود که رویش نوشته داشت.
- زیاد مطمئن نیستم.
- لطفاً این را بخوانید.
لیسی نگاهی اجمالی به آن ورقه انداخت. تاریخش مربوط به سه سال قبل بود و با این جمله شروع میشد که: بابا دوباره برای دیدن نمایش آمد و همه ی ما را برای شام به رستوران برد و...
لیسی فکر کرد: یادداشت های هیثر. حتما این صفحه را جا گذاشته ام. چند تای دیگر جا مانده؟ و ناگهان مردد شد.
اسلون دوباره پرسید:
- آیا این ورقه را قبلا دیده بودید؟
- دیروز بعدازظهر، وقتی آن مرد را برای دیدن آپارتمان بردم، ایزابل در اتاق مطالعه پشت میز نشسته بود. پوشه ای چرمی روی میز باز بود و او مشغول خواندن اوراقی بود البته با اطمینان نمیتوانم بگویم این یکی از همان اوراق است، اما احتمالا هست.
لیسی فکر کرد که دست کم تا حدی راستش را گفته است. ناگهان متاسف شد که چرا قبل از آمدن به اداره ی پلیس، از آن یادداشت ها کپی نگرفته است. در

صفحه 51 از 366