- خوب، اگر بخواهید از بعد مناسب به قضیه نگاه کنید، این طبیعت من است. بخصوص وقتی پای همکارانم در بین است. برایم مهم است که به خودم متکی باشم. - لیسی وقتی این حرف را میزد صدایش بسیار آهسته بود او ادامه داد - راستش، هر چند مثل خلبان ها خودکار عمل کردم، واقعاً یادم نمی آید در ذهنم چه
می گذشت.
کارآگاه اسلون گفت:
- نخیر، خوب هم یادتان می آید. در حقیقت به نظر من، شما عمدا آن کار را کردید. ببینید خانم فارل، لکه های خون روی کمد. خون ایزابل وارینگ. خوب، خون او چطوری به آنجا رسیده بود؟ نظر شما چیست؟
از ذهن لیسی گذشت که از طریق اوراق آغشته به خون یادداشت های هیثر. یکی دو ورق از یادداشت ها کف کمد افتاد و لیسی سعی کرده بود آنها را جمع و جور کند و در کیفش بگذارد و البته دستانش هم خون آلود بود اما او نمی توانست این را به کارآگاه اسلون بگوید. دست کم حالا نمیتوانست. او احتیاج به زمان داشت. اول میبایست یادداشت ها را می خواند. او نگاهی به دستانش انداخت و آنها را روی زانوانش گذاشت. فکر کرد: باید یک چیزی بگویم، اما چه؟
اسلون روی میز خم شد. رفتار او بیشتر حالت تهاجمی داشت و حتی متهم کننده.
- خانم فارل، من از بازی شما سر در نمی آورم. شما چیزی را به ما نمی گوید. معلوم است که این قتلی معمولی نبوده. مردی که خود را کورتیس کالدول نامیده، به آپارتمان دستبرد نزده و ایزابل وارینگ را هم الله بختکی نکشته. این جنایت از روی نقشه ی قبلی صورت گرفته، و حضور شما در صحنه احتمالا جزو نقشه نبوده.
اسلون مکثی کرد و در حالی که لحنش عصبانی بود ادامه داد:
می گذشت.
کارآگاه اسلون گفت:
- نخیر، خوب هم یادتان می آید. در حقیقت به نظر من، شما عمدا آن کار را کردید. ببینید خانم فارل، لکه های خون روی کمد. خون ایزابل وارینگ. خوب، خون او چطوری به آنجا رسیده بود؟ نظر شما چیست؟
از ذهن لیسی گذشت که از طریق اوراق آغشته به خون یادداشت های هیثر. یکی دو ورق از یادداشت ها کف کمد افتاد و لیسی سعی کرده بود آنها را جمع و جور کند و در کیفش بگذارد و البته دستانش هم خون آلود بود اما او نمی توانست این را به کارآگاه اسلون بگوید. دست کم حالا نمیتوانست. او احتیاج به زمان داشت. اول میبایست یادداشت ها را می خواند. او نگاهی به دستانش انداخت و آنها را روی زانوانش گذاشت. فکر کرد: باید یک چیزی بگویم، اما چه؟
اسلون روی میز خم شد. رفتار او بیشتر حالت تهاجمی داشت و حتی متهم کننده.
- خانم فارل، من از بازی شما سر در نمی آورم. شما چیزی را به ما نمی گوید. معلوم است که این قتلی معمولی نبوده. مردی که خود را کورتیس کالدول نامیده، به آپارتمان دستبرد نزده و ایزابل وارینگ را هم الله بختکی نکشته. این جنایت از روی نقشه ی قبلی صورت گرفته، و حضور شما در صحنه احتمالا جزو نقشه نبوده.
اسلون مکثی کرد و در حالی که لحنش عصبانی بود ادامه داد: