نشست، فکر کرد که تا به حال این قدر از خرجی که برای آن کرده بود، خوشحال نشده بود.
او قدم به داخل جکوزی گذاشت و وقتی در آب گرم فرو رفت، آهی کشید. دستانش را زیر شیر آب گرفت و آنها را محکم به هم مالید. سپس دکمه ای را که باعث چرخش آب میشد فشار داد.
کمی بعد، پس از اینکه با آرامش ربدوشامبرش را پوشید به خود اجازه داد که در مورد اوراق خون آلود درون کیفش فکر کند. فکر کرد: حالانه. حالا نه.
هنوز نمی توانست آن ترسی را که در طول شب به وجودش چنگ انداخته بوده از خود دور کند. یادش آمد که بطری اسکاچ در قفسه است، آن را آورد کمی در فنجان ریخت، مقداری آب به آن افزود و فنجان را در ماکروویو گذاشت. پدرش همیشه میگفت هیچ چیز مانند اسکاچ گرم ترس و سرما را از آدم دور نمی کند. البته پدرش شکر و دارچین و میخک هم به آن اضافه میکرد او در این کار خیلی استاد بود.
نوشیدنی لیسی هم اگر چه بخوبی مال پدرش نبود، مؤثر بود بعد از اینکه آن را در رختخواب نوشید، احساس آرامش کرد و بمحض خاموش کردن چراغ خوابش برد.
و تقریبا بلافاصله در اثر فریاد خودش از خواب پرید.
او در آپارتمان ایزابل وارینگ را باز کرد. سپس روی جسد زن خم شده بود. و بعد کورتیس کالدول سلاحی را به سوی او نشانه رفته بود.
این تصویر بسیار زنده و واضح بود
چند لحظه ای طول کشید تا به خود آمد و متوجه شد تلفن زنگ می زند. هنوز می لرزید. گوشی را برداشته شوهر خواهرش بود.
- همین الان از بیرون آمدیم و در اخبار شنیدیم که ایزابل وارینگ کشته
او قدم به داخل جکوزی گذاشت و وقتی در آب گرم فرو رفت، آهی کشید. دستانش را زیر شیر آب گرفت و آنها را محکم به هم مالید. سپس دکمه ای را که باعث چرخش آب میشد فشار داد.
کمی بعد، پس از اینکه با آرامش ربدوشامبرش را پوشید به خود اجازه داد که در مورد اوراق خون آلود درون کیفش فکر کند. فکر کرد: حالانه. حالا نه.
هنوز نمی توانست آن ترسی را که در طول شب به وجودش چنگ انداخته بوده از خود دور کند. یادش آمد که بطری اسکاچ در قفسه است، آن را آورد کمی در فنجان ریخت، مقداری آب به آن افزود و فنجان را در ماکروویو گذاشت. پدرش همیشه میگفت هیچ چیز مانند اسکاچ گرم ترس و سرما را از آدم دور نمی کند. البته پدرش شکر و دارچین و میخک هم به آن اضافه میکرد او در این کار خیلی استاد بود.
نوشیدنی لیسی هم اگر چه بخوبی مال پدرش نبود، مؤثر بود بعد از اینکه آن را در رختخواب نوشید، احساس آرامش کرد و بمحض خاموش کردن چراغ خوابش برد.
و تقریبا بلافاصله در اثر فریاد خودش از خواب پرید.
او در آپارتمان ایزابل وارینگ را باز کرد. سپس روی جسد زن خم شده بود. و بعد کورتیس کالدول سلاحی را به سوی او نشانه رفته بود.
این تصویر بسیار زنده و واضح بود
چند لحظه ای طول کشید تا به خود آمد و متوجه شد تلفن زنگ می زند. هنوز می لرزید. گوشی را برداشته شوهر خواهرش بود.
- همین الان از بیرون آمدیم و در اخبار شنیدیم که ایزابل وارینگ کشته