- خوبم.
لیسی در کتابخانه ی ایزابل بود روی صندلی چرمی مقابل میز تحریری نشسته بود که چند ساعت پیش ایزابل از آن استفاده میکرد و محتویات پراکنده ی پوشه ای چرمی را میخواند. کورتیس کالدول فقط پوشه را با خود برده بود احتمالأ وقتی صدای او را شنیده، پوشه را قاپیده و متوجه نشده بود که ایزابل اوراق را از لای آن در آورده است. لیسی پوشه را از نزدیک ندیده بود ولی گمان میکرد سنگین و کلفت بوده است.
لیسی اوراقی را که از اتاق ایزابل برداشته بود در کیف دستی اش گذاشته بود. ایزابل او را مجبور کرده بود سوگند بخورد که آن را فقط به پدر هیثر بدهد. ایزابل از او خواسته بود محتویات پوشه را به پدر هیثر نشان دهد اما نمی دانست چه چیزی را. لیسی مردد بود. نمیدانست آیا باید به پلیس خبر دهد؟
«لیسی، یک فنجان قهوه بخور. به آن احتیاج داری.»
ریک مقابل او خم شده و فنجانی قهوه را که از آن بخار بلند میشد به سویش گرفته بود. او قبلا به افراد پلیس توضیح داده بود که دلیلی نمیدید تلفنی در مورد مردی که ادعا میکرد وکیل شرکت کلر_رولاند_اسمیت است و میخواهد از تگزاس به نیویورک منتقل شود سؤال و تحقیق کند.
او توضیح داده بود:
- ما معاملات زیادی با شرکتها داریم. هیچ دلیلی ندیدم زنگ بزنم و در مورد او تایید بگیرم
- خانم فارل، مطمئنید کسی که از اینجا بیرون رفت همان کالدول کذایی است؟
لیسی در فکر فرو رفته بود این کارآگاه مسن تر از بقیه و حدوداً پنجاه ساله اما فرز و چابک بود. شبیه یکی از دوستان پدرش بود که هنرپیشه بود،
لیسی در کتابخانه ی ایزابل بود روی صندلی چرمی مقابل میز تحریری نشسته بود که چند ساعت پیش ایزابل از آن استفاده میکرد و محتویات پراکنده ی پوشه ای چرمی را میخواند. کورتیس کالدول فقط پوشه را با خود برده بود احتمالأ وقتی صدای او را شنیده، پوشه را قاپیده و متوجه نشده بود که ایزابل اوراق را از لای آن در آورده است. لیسی پوشه را از نزدیک ندیده بود ولی گمان میکرد سنگین و کلفت بوده است.
لیسی اوراقی را که از اتاق ایزابل برداشته بود در کیف دستی اش گذاشته بود. ایزابل او را مجبور کرده بود سوگند بخورد که آن را فقط به پدر هیثر بدهد. ایزابل از او خواسته بود محتویات پوشه را به پدر هیثر نشان دهد اما نمی دانست چه چیزی را. لیسی مردد بود. نمیدانست آیا باید به پلیس خبر دهد؟
«لیسی، یک فنجان قهوه بخور. به آن احتیاج داری.»
ریک مقابل او خم شده و فنجانی قهوه را که از آن بخار بلند میشد به سویش گرفته بود. او قبلا به افراد پلیس توضیح داده بود که دلیلی نمیدید تلفنی در مورد مردی که ادعا میکرد وکیل شرکت کلر_رولاند_اسمیت است و میخواهد از تگزاس به نیویورک منتقل شود سؤال و تحقیق کند.
او توضیح داده بود:
- ما معاملات زیادی با شرکتها داریم. هیچ دلیلی ندیدم زنگ بزنم و در مورد او تایید بگیرم
- خانم فارل، مطمئنید کسی که از اینجا بیرون رفت همان کالدول کذایی است؟
لیسی در فکر فرو رفته بود این کارآگاه مسن تر از بقیه و حدوداً پنجاه ساله اما فرز و چابک بود. شبیه یکی از دوستان پدرش بود که هنرپیشه بود،