نام کتاب: نونِ نوشتن
کاری میکند و می گوید. اما... مرد آن است که کاری میکند و نمیگوید.» و تکرار کرد: «آن کس که نگوید و بکند مرد است
این دومین نکته همزمان بود با ورود من به ورطهی هنر و ادبیات، هنر و ادبیات روزگار ما دوره ای را داشت از سر می گذرانید که به تبع نفی کار در آن بیشتر حرف بود و مرزبان افتادن. پس کدام فیلسوف و دانایی می توانست در چنان مرنعتی، چنان سخن سنجیده و گرانباری در باب ارزش کار و خاموشی به من بگوید؟ هیچ فیلسوف و دانایی. چون با اینکه ما فیلسوف و دانا نداشتیم، یا اگر داشتیم نیلسوف ر دانا نبودند، و یا اگر داشتیم ربودند هم فیلسوفها و دانایان ما حرف و سخن هایی چنان به جا و جانشین بلد نبودند، و یا اگر بودند و بلد بودند آن سخنان را به محمود پسر فاطمه و عبدالرسول دولت آبادی نمیگفتند؛ چون محمود جوانی زنده بود که آژنگ بر پیشانی داشت، به زمین نگاه می کرد و در پیادهروهای زمستانها راه می رفت.
این گذشت و من گام در سومین دهی عمر و دومین ورطهی خود، ورطهی کار و خاموشی بر می داشتم. چندان که سماجت من در روشم ماموران پلیس سیاسی را هم برافروخته و عصبانی کرده بود. چرا که بعد از بازداشتم در اسفندماه سال هزار و سیصد و پنجاه و سه (ده سال پیش از حال) یکی از موارد عصبانیت و خشم بازجوی مربوطه نسبت به من این بود که چرا نمی روم دنبال عیش و نوش و خوشگذرانی؟ و چرا شب تا صبح کنج اتانم نشسته ام و دارم چیز مینویسم؟ چه جوابی باید به مأمور پلیس، که خیلی هم جوان بود، میدادم؟ در همان زمان، بعد از آن که پدرم یک بار به اتفاق همسرم به ملاقانم آمد، مریض شده و در بستر افتاده بود. شاید دیدار من و اینکه او مرا در بازداشت پیرشده یافته بود، باعث شده بود که بیماری اش نشدید و

صفحه 92 از 208