نام کتاب: نونِ نوشتن
ضرورت است و نه محض تفنن، تفاوت آشکار دارد با آنچه پیش از این در افراد با عنوان رئالیسم، درک می شده است؛ اما جالب این است که فکر میکنم این شیوه نیز جز رئالیسم، حق نیست عنوان دیگری را به خود بپذیرد؛ چون اگر دامنهی رئالیسم را تا بینهایت وجود گسترش یاب و ژرفرو بدانیم - چنانچه من میدانم - پس آنچه در کار نوشتن آن هستم و بخش عمده ای از آن را هم نوشته ام تعریفی جز رئالیسم را به خود نخواهد پذیرفت. آیا در شرایطی که انسان در ساعات خواب و خفت خود، یعنی ساعات رهایی از شر نابهنجاری ها با کابوس های دهشت بار فلج کننده دست به گریبان است، باز هم می تواند در قالب و تعریف هایی درست و نادرست از رئالیسم کلاسیک در ادبیات، گرفتار بماند؟ نه! دستکم من که در شناخته ترین تعریف رئالیسم نیز مرزهای پندارهای بسته را در برداشت از رئالیسم شکسته ام در جای خالی بلوچ، قوم، کلیدر و...) حق دارم چنین شیومای را ادامه ی کار خود بدانم و بازگو کنم که: رئالیسم به معنای کلاسیک آن ظرفی نیست که بتواند مضامین پر از هول و اضطراب و دلهره و غامض و آدم های کابوسرزده را در خود جای بدهد؛ پس به حکم محیط و نیاز روح هنرمند، آزمونهای تازه ای که میدانها و دهلیز های هزارتوی ذهن خلاقی را محدود نکند، امری ضروری و اجتناب ناپذیر است. اما آنچه باقی می ماند و بسیار هم عمده است اینکه هنرمند تاچه پایه بتواند از عهده ی این مهم برآید، و مهمتر اینکه هنرمند چنین درکی از کار را به منزلهی یک دستور کار ثابت و لابتغیر به شمار نیاورد. چون آنچه را همچون جوهر رئالیسم درک می کنم و درست میدانم، جربان و سیالیت بی درنگ وجود است و این نشانه که در یک مکتب هنری نمود یافته جز از جوهر و ذات هستی نیست که بی سکرن، بی قرار و مدام در شدن است.

صفحه 81 از 208