پیش از دچار شدن به چنین کابوسی در حین نوشتن داستانی به همین نام بابه نامی دیگر، به این نتیجه رسیده بودم که شرایط موجود زندگی فردی و اجتماعی ما در ظرفهای بسیار کامل، اما شناخته شده ی رئالیسم معمول جای نمی تواند بگیرد؛ پس باید نوع تازه ای از رئالیسم را که بتواند جوابگوی پیچیدگی های دشوار زندگی امروزه در تاریخ باشد، ابداع کرد. هر چند ممکن است این شیوه، که از نظر من حکم شرایط است و گمان دارم شگردی در تکامل رئالیسم باشد، از نظر برخی ها به سوررئالیسم تعبیر شود. اما از نظر من رئالیسم همیشه دارای وسیع ترین حدود و میدانها در زندگی بیرونی و درونی انسان بوده است؛ کما اینکه در سالهای نخستین کار نویسندگی ام، طی گفت وگویی کافکا را هم رئالیست دانسته ام، چون از همان نخستین دوران هنرآموزی ام به تجاری میان چاردیواری های خشک و قراردادی تعاریف و به خصوص برداشت هر کسی از تعاریف. علاقه مند نبوده ام. در هر صورت آنچه را من در این یکی دو سال اخیر، در کار داستان نویسی الزاما و اجبارة اختبار کردمام و دارم می آزمایم؛ و قطعا این آزمون ها ناشی از