نام کتاب: نونِ نوشتن
سرم گیج رفت و هوا هم تازه روشن شده بود و نرسیدم که مبادا به سخنی بیمار بشوم. رفتم دراز کشیدم، ۸ : ۳۰ پاشدم رفتم دفتر انتشاراتی که ناشر محترم طبق معمول بدقولی کرد و نیامد و بازگشتم و بعدازظهر نشستم به یادداشت بقیهی ماجرای کابوس و آنچه برایم جالب است و متأسفانه توضیح شدنی هم نیست و از لحاظ مطالعات روانکاوانه می تواند بینهایت جالب باشد مقولهی شباهتهاست. شباهت محیط داستان، نوع پرداخت و بافت آن با محیط، نوع پرداخت و بافت کابومگونه و همچنین شباهت بین نشانه ها و سمبل ها در واقعبت داستانی با کابوسم و عمدتا یگانگی نوع نگرش در سبک نوشتن داستان و شیوهی درگیری با چگونگی کابوس. چنان این اجزا درهم بافته و پیچیده است که گویی من آنچه را که میخواستهام در بیداری با عنوان کابوس (کلنل» بنویسم، در خواب تجربه اش کرده ام؛ تجربه ای سخت که تمام سمبل هایش در زندگی مادی و روحی خودم مبانی عینی اش روشن است و تشریح کردن آن مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد شد. شگفتا از امکانات پیچیدهی ذهن توانای آدمیزادا در هر صورت که من خوشبختانه طی آن کابوس وحشت بار جان سالم به در بردم و حالا شاید بتوانم از این کابوس به منزلهی مابه و جنبهی وهمزدهی داستان خود استفاده کنم، چون آنچه را که ذهنم در خواب ساخنه همان چیزی است که من آرزوی آفرینشش را در داستان داشتم.

صفحه 79 از 208