نام کتاب: نونِ نوشتن
برای یک فرد انسانی و همچنین برای یک جامعهی انسانی، فاجعه وقتی به اوج خود می رسد که احساس کند هیچ نقشی در پیشبرد، تحول و دگرگونی سرنوشت خود ندارد. همین احساس فجیع کافی است تا انسان از درون متلاشی شود و با چشمان باز ببیند که دارد از پا در می آید. چون وقتی که انسان با جامعه و یا حتی گیاه، رشد پیشروندهای نداشته باشد الزاما رهسپار فناو نیستی می شود، و البته در فاصله ی آغاز رکود تانیتی، بر اثر عدم پیش روندگی دچار فساد و تباهی می گردد. چه انتقام وحشتیاری، چه انتقام موهنی، جه نکبت بار! وای بر نامیدانی که ما هستیم. چون انسان ممکن است بتواند از شر طاعون نیمه جانی در ببرد، اما از شر ناامیدی ممکن نیست جان به عافیت در ببرد. وای بر نمیدانی که ما هستیم. با این نفرت و ناامیدی که چون بدترین بلاها در روح ما مردم رسوخ کرده است و لحظه به لحظه فراگیرتر می شود، چه جور آبندای در انتظار ما خواهد بود؛ چه جور آبندهای تدارک دیده شده؟ جنون، جنون، این مردم دارند دچار جنون نومیدی می شوند و... وای بر ناامیدانی که ما هستیم!

صفحه 53 از 208