یگانگی ملی کمک مؤثری بکند. اما چنان که تاریخ میگوید انقلاب مشروطیت هم منحرف و خنثی شد و شاید یکی از عوامل متعدد آن درک ارزش نفت به طور مضاعف و متزاید باشد که ایران را از شیار ترنی خواهانهی بورژوازی داخلی منحرف کرده به صورت فروشندهی نفت و خریدار کالا در آورد و لاجرم اقتصاد ملی ایران را به صورت واسطه ای در این رابطه کار گرفت و مردم ما همچنان در تاریخ و جغرافیای سنتی خود بانی و بیگانه از هم باقی ماندند که این بیگانگی همچنان به عنوان موجبات نشدید خودبینی و بدبینی و بخل و غرض عمل میکند و زمینه ای است که هر تخمهی زیانباری را می توانند بر آن بپاشند و اطمینان داشته باشند که خواهد رویید و به بار هم خواهد نشست. این همه بخل، این همه بخل و خودبدی از چه ناشی می شود پس؟ کمتر اندیشه ورزی را دیده ام که از ابداعات و آفریدهای عام در میان مردم خود احساس خرسندی کرده باشد. نه، ما مردم هنوز حتی به مرحلهی خودیابی هم قدم نگذاشته ایم و اگر وارد چنین مرحلهی بزرگی بشویم اگر دیر نشده باشد می توان امیدوار بود که یک ملت بدبیار و بدبخت پنهانی مستعمره، قدم در آغاز راه گذارده است و می رود که خود را از مرزهای فرمی به دایرهی وحدت و یگانگی بر حسب نیازهای اقوام و تساوی حقوق همای اقوام و ملیتها نزدیک کند و این کشور را با جهان مربوط سازد؛ در غیر این صورت هر قدمی که برداشته شود و هر کاری که انجام بگیرد در حصار فردیت خود حبس خواهد ماند و خواهد پوسید؛ و در این سنگلاخ که ما هستیم من در رشته ی خود به نقش هنر و ادبیات امید بسته ام. و جالب اینکه چون کلیدر به انجام رسید آگاهانه دریافتم که نمردهای همهی اقوام ایرانی در آن حضور یافته اند و این اتفاق فرخنده خود به خودی رخ داده است.