سالهای ۵۰-۴۹ بیشترین رنت من صرف نوشتن داستان هایی مثل گاراره بان و باشیرو و اینها می شد، اما به نوشتن کلیدر هم دائم می اندیشیدم و می پرداختم به تمرین، و بیشتر در خیال۔ عملی کار کلدر از سال ۲۹ آغاز شد تا سال ۵۳ که البته تا آن زمان علاوه بر کارهای نامبرده مقالات و سخنرانی هم مینوشتم و باید بگویم که اوج و حذت نوشتن کلیدر از سال ۵۰ تا ۵۳
۵۲بود که بازداشت شدم و بعد که از زندان آمدم و به بازنویسی آن پرداختم و به چاپ دادم، حاصل کار تا سال ۵۳شده بود ۴ جلد که در دو مجلد چاپ شد. یادم رفت بگویم که یکی دیگر از برادرهایم به نام علی دارای زن و فرزند، در سال ۵۰ . ۵۱ به علت تصادف فوت شد. می خواستم خلاصه کنم و بادم رفت. حالا خلاصه اش می کنم: اول اینکه در سال بعد از شروع داستان کپدر با همسرم مهرأنر نامزد شدیم و شش ماه بعد ازدواج کردم و حالا که نوشتن کلیدر به پایان رسیده فرزند ارشدم به نام سیاوش ۱۱ سال دارد. در طول این دوران می شود گفت دو برادرم مردماند. پدرم مرده است، مادرم دچار بیماری شده است. برادر و خواهرم که از من کوچکتر هستند مصاحبه بچه هایی شده اند، سه بار زیر تیغ جراحی رفته ام، به زندان افتاده ام و بیرون آمدمام چهار پنج بار خانه عوض کردمام، در سال در سندیکای هنرمندان تئاتر مسئولیت داشته ام، در آستانهی انقلاب سخنرانی هایی داشتنهام، قوم و جای خالی سلوچ را هم در سال ۱۳۵۷ و نوشته ام و .... گرفتاری های دیگر. حالا که به خودم نگاه میکنم میبینم که دندان سالم در دهان ندارم کچل شده ام دیسک گردن گرفته ام، ریه و معلمام ناسالم شدهاند عینکی شده ام، عصبی که بوده ام و البته در تمام این مدت و پیش از آن متولیت پدر و مادر و پیش از آن خواهر و برادرهایم را هم (نا پر آزاد نشده بودند) داشته ام و
۵۲بود که بازداشت شدم و بعد که از زندان آمدم و به بازنویسی آن پرداختم و به چاپ دادم، حاصل کار تا سال ۵۳شده بود ۴ جلد که در دو مجلد چاپ شد. یادم رفت بگویم که یکی دیگر از برادرهایم به نام علی دارای زن و فرزند، در سال ۵۰ . ۵۱ به علت تصادف فوت شد. می خواستم خلاصه کنم و بادم رفت. حالا خلاصه اش می کنم: اول اینکه در سال بعد از شروع داستان کپدر با همسرم مهرأنر نامزد شدیم و شش ماه بعد ازدواج کردم و حالا که نوشتن کلیدر به پایان رسیده فرزند ارشدم به نام سیاوش ۱۱ سال دارد. در طول این دوران می شود گفت دو برادرم مردماند. پدرم مرده است، مادرم دچار بیماری شده است. برادر و خواهرم که از من کوچکتر هستند مصاحبه بچه هایی شده اند، سه بار زیر تیغ جراحی رفته ام، به زندان افتاده ام و بیرون آمدمام چهار پنج بار خانه عوض کردمام، در سال در سندیکای هنرمندان تئاتر مسئولیت داشته ام، در آستانهی انقلاب سخنرانی هایی داشتنهام، قوم و جای خالی سلوچ را هم در سال ۱۳۵۷ و نوشته ام و .... گرفتاری های دیگر. حالا که به خودم نگاه میکنم میبینم که دندان سالم در دهان ندارم کچل شده ام دیسک گردن گرفته ام، ریه و معلمام ناسالم شدهاند عینکی شده ام، عصبی که بوده ام و البته در تمام این مدت و پیش از آن متولیت پدر و مادر و پیش از آن خواهر و برادرهایم را هم (نا پر آزاد نشده بودند) داشته ام و