یعنی شهادت بدهم که: بخل اساس و بنهی رفتاری روانی ما مردم است؛ بیماری مهلکی که من از دوران کودکی خود در یکایک افراد در مناسبتهای مختلف تشخیص داده ام و از آن پس نیز تاکنون، در هر مرحله ای از زندگی خود مشاهده و تجربه کرده ام. تاریخ گذشتهی مار قربانی شدن هوش و استعدادهای ملت ما در مناسباتش هم گواهی این دریافت مشهود و تجربی است، به حدی که در مطالعه ی تاریخی نیز از هر دید و با هر بینشی، نمی توان از نقش بخل همچون عاملی تعیین کننده و تأثیرگذار در سرنوشت ملی به آسانی گذشت، فراتر شدن از حدود نیست اگر ادعا کنم پیروزی تاریخی بیگانگان در بافت اجتماعی ایران که به صورت پنهان و نیمه پنهان عملی شده است، بیشتر به سبب وجود همین ضعف ویرانگر امکان پذیر می شده است. نمی دانم و نمی توانم بنین کنم در تشخیص علت این خصیصه یخل) در مردم ایران؛ اما فکر میکنم آیندگان در این باره غور نمایند و در آن همچون یک معضل روحی - اخلاتی که بی گمان تأثیر پذیرفته از شرایط اقلیمی مار مناسبات اجتماعی دیرین تا امروز ما است، و تأثیرگذار بر جامعه و مناسبات و روان مردم نیز خواهد بود نظر کنند. زیرا این معضل در نظر من، همچون مانع رشد و تعالی انسان - جامعه، چنان بزرگ و مهم است، که به ناچارم بگویم تا مردم ما نتوانند از شر این رذیلت همگانی نجات یابند، نخواهند توانست گام در راه رستگاری بگذارند و کماکان مادرشان به عزای شان نشسته خواهد بود. در نوجوانی می پنداشتم بخل دادمی مستقیم فقر است، آن هم در اقلیمی پر از خشت طبیعت، در اقلیم باد و آفتاب و شن؛ اما چون به شهرها در آمدم آن را در هر کس و هر کجای و هر مناسبت دیدم. پس این خصیهای سمج از کجا آمده است که مردم از شادی و بالندگی و شایستگی دیگری به دیگران
|
|