نام کتاب: نونِ نوشتن
به یاد می آورم که در مدت دو سال فقط به چهار یا پنج نفر کارگر برخوردم که سه نفرشان تردهای بودند؛ یک بنای ترکیزبان، یک کفاش ایضأ ترک زبان و یک رانندهی کامیون دیگری که کارگر یک کارخانه در جادهی مخصوص کرج بود، چندان پرهیز می کرد از بچه های زندان که نمیشد فهمید او جزء کدام فرفه هست! پس من که حوصله و زبان خوش داشتم، در یکی دو بزنگاه توانستم با او حرف بزنم که جز ابراز ندامت چیزی نشنیدم و از جمله عباراتی که از او در یادم مانده این بود که تا آزاد شود خواهد رفت و بچه هاش را از مدرسه واخواهد گرفتا چرا؟ چون نمی خواهم وننی دیپلم و لیسانس گرفتند مثل اینها بیفتند زندان بی سواد بار بیایند بهتر است
ن: آشنایی جلی من با طیف های مختلف نیروهای سیاسی مذهبی پیش از آن در باد من، با ترور حسنعلی منصور، نخست وزیر آغاز دهه ی چهل بود که متوجه نیروهای سیاسی مذهبی شده بودم، و در تاریخ معاصر هم نمونه های مشابه دیگری از این دست وجود داشت که آشنا بودم؛ مثل ترور رزم آرا، ترور احمد کسروی و... در دورهی تازه هم علاوه بر این خط سیاسی که از فداییان اسلام بر می خاست، دو نحلهی مشخص دیگر هم بود؛ یکی طیفی از مانده های جبهای ملی که با آیت ا.. طالقانی و مهندس بازرگان مشخص می شد و فکر میکنم آن وقت هم عنوان نهضت آزادی را با خود داشت، و دیگر مجاهدین خلق بودند که در انگارهی عموم دوشادوش و النگهای چریکهای فدایی خلق جای می گرفتند. باری.. زندان به من کمک
کرد تا فرقه های مختلف فعال در عرصدی سیاست را بازشناسم. چون نا بیرون از زندان بودم نه ضرورتی به چنان شناختی حس می کردم و نه کنجکاو شناخت دقیق تر بودم از آنچه در اذهان عمومی وجود داشت.

صفحه 179 از 208