فرد مربوط می شود یا به تغییر واقعیت و جابه جا شدن همه چیز، و دگرگونی رخ داده در تمام وجوه و عرصه های زندگی گمان می کنم این هم مورد ساده ای نیست. در جامعه ی ما یک تغییر عجیب رخ داده است که اثرات و نشانه های آن را در فرد فرد مردم می توان مشاهده کرد و آنچه را اکنون می بینیم چیزی جز بازتاب تأثیرات همین دگرگونی نیست. اما اینجا یک نکتهی ظریف را نباید نادیده گرفت و آن توجه به این سؤال است که: آیا دگرگونی شرایط، خصلتهای جدیدی پدید آورده است با این خ انل در نهفت مردم ما وجود داشته و در شرایط تازه بروزی تازه بافته است؟ نه؛ خصلت ها تازه نیستند، حادث نشده اند، و اتفاقا بسیار هم ندیم اند. دزدی، ارتشاء مفتخواری، تنبلی، فقدان حس مسئولیت، کلاه گذاری، فرومایگی و دونمابگی، نوکربابی، میل به تهاجم به حقوق دیگری، فقدان حس مسئولیت اجتماعی، ندانستن و نشناختن جای خود در مناسبات اجتماعی، گرایش به تللی یک شبه ره صدساله رفتن، حمد و حسد، نفی دیگری به استنباط اثبات خود، خواری پذیری تا حد یک سگ در مقابل قبلهی فدرت، چشم بستن بر ستمی که روا بر دیگری می شود و شانه خالی کردن از زیر بار احتمال خطر، کلاه خود را دودستی چسبیدن، دروغ گفتن، ریاکردن و در همه حال جانب قدرت را گرفتن و لازم و غیرلازم آب به آسیاب ستمگر ریختن، چشم ها را به روی حقیقت بستن، زشتی را ستودن و نبکی را خوار شمردن... این همه اصلا حادث نیست، بل به طول عمر آدمیزاد، ندیم است و جزء جزنش در نهفت ما مردم وجود داشته که در این دوره، به شگون موجه شمرده شدن دریا، بروز عام بافته است. ربا و تقبه، به خصوص وقتی انسان از باورهای نیک خود، از باورهای وجدانی اش جدا افتاده و فاصله گرفته باشد، همان بار
ا
.
ا
.