نام کتاب: نونِ نوشتن
خود می رود دچار تباهی بشود و آنچه در مقام روحیه در یکایک افراد نضج گرفته و رشد کرده است، در وجه یک خمیده است: بغف و میل دیوانه وار به داشتن و بیشتر داشتن و پامال کردن و گذر کردن از هر جا و هر کس که مقدور باشد. اما آنچه مشاهده می شود، تجسم عینی وانفسانیست؟ فقدان کار و تولید و نباز دویدن دنبال نان، نه فقط نان، بلکه خواست های بی پایان زندگی این زمانه، و عملش سیری ناپذیر خوردن و پوشیدن و داشتن و خریدن و انباشتن و... که یگانه ارزش این دوره معرفی شده، و البته بیش از نود درصد مردم به آن دسترسی ندارند و فقط در آرزوی آن یکدیگر را لگدمال میکنند آیا تنها عامل تباهیست؟ یا اینکه ارزش عمدهای در باور مردم وجود داشته است که فروریخته؟ و آن ارزش چیست؟ ذهن به طور ساده و عادی می رود طرف این داوری که ارزش مربوطه همانا باورهایی است که در عرصدی واقعیت و عینیت، شکوه و ابهام و ابهام أن مخدوش شده است. البته چنین قضاونی بسیار قابل تأمل است.
گیرم ذهن های مادانگار هم بدان رسیده باشند. اما حرف من این است که مردم ما، با توجه به آزمودمها، شاید نمی توانسته اند چنان باوری وجودی داشته باشند تا اینگونه راشکسته باشند (چه بسا داشته اند، و من نتوانسته ام بفهمم)، زیرانسل من، به خصوص در عرصدهای روشنفکری با ارزش ها و ارتباطات مذهبی بار نیامد. چه بسا برای همین غافل ماند از قدرت و تکانه های مذهب و کاربرد آن در میان نردهی مردم. در هر صورت، این استدلال هم تغییری در نتیجه ایجاد نمی کند، آنچه مشاهده و تجربه می شود، ولع وحشیانه ای است که هیچ ملاحظه ای ندارد. درست مثل شبی تاریک و برداشته شدن هر گونه منع برای غارت و نجارزا هر که را می بینی که به تو

صفحه 161 از 208