نام کتاب: نونِ نوشتن
نجفی هم گفته اند فلانی نباید مریداران را بنویسد، و دیری نگذشته من متوجه شدم که نویسندهی سریال شهر من شیراز در تلویزیون قبل از انقلاب دارد فیام سربداران خراسان را به رشتهی تحریر میکشد؛ و البته یک لحظه از نعجبا خود تعجب کردم. چون در همان اوج گیری انقلاب بسیاری چیزها دستگیرم شده بود. باز سر در کار خود شدم تا اطلاع یافتم که شبکه سازنده ی سریال مربوطه، تهیه کنندهی مربوطه را هم رد کرده و دویست هزار تومان بابت درندگی هایش به او داده است که سی هزار تومان سه ستیارش شده و باقی هم... ناگفته نگذارم که وقتی تلویزیون او را جدی گرفت و بعد هم ردش کرد حضرنش دستنوشتهی مرا به عنوان شروع کار ارائه داده بود. بعد از اطلاع از این وقایع - و دیگر عدم اطلاع مطلق از جناب محمدحسین پرتوی - دستکم به نظرم رسید بخش اول سربداران را چاپ کنم و ارانهی آن به کتاب جمعه، توانست پاسخ فراخوری باشد به پیغام آقای احمد شاملو که خواسته برد با آن هفته نامه کار کنم. این از این
ناسال ۵۹ اتفاقات زیادی رخ داد، اما در حیطهی کار نمایش، ما (جمعی از کارورزان ننانر) بالاخره توانسته بودیم با تلاش و کوشش بسیار، هنرمندان و کارکنان تئاتر را در سندیکایی به همین نام، با توجه به همای اختلافات و خودداری های فردی و گروهی، گرد بیاوریم و حتی توانسته بودیم جشنوارهای ترتیب بدهیم و این جشنواره را در نماشاخانه های لاله زار، با موفقیت به اجرا دربیاوریم. پس از برگزاری جشنواره، یک روز آقای فرهنگ به اتفاق همسرش به منزل ما آمده به توصیهی بینایی و از من خواست که فیلمنامه ای برایش بنویسم در این مایه که شنیده است عموی پدرش در دهات کرمان، در ایام گذشته اتوبوسی خریده بوده و یکی دیگر هم در رقابت باری

صفحه 117 از 208