است. بنابراین، برگردیم به بحث اول، و اینکه ما مردم به دو صورت مورد هجوم و هتاکی قرار گرفته ایم. صورت اول که جسمانی و مادی بوده است که می توانسته جبران شود، مثل بازسازی کاریزهای نیشابور در حملهی مغول. با صیانت از جسمیت شهر سارسان هایی در حمله ی اعراب به ابتکار تسلیمه به صورت دوم در گذشته، هنک و هجوم هایی را مشمول می شویم که علاوه بر ویرانگری مادی و جسمانی، حریم ذهنی و فرهنگی ما را آماج قرار داده اند و منهای سلوکیان و اشکانیان که اثرات آن به دست پسامدگانشان نابود شد جرم هتاکی به جسم و ذهن یک ملت متوجه اعراب است؛ چون آنها این نکته را به درستی باد گرفته بودند که برای سلطه ی نهایی بر یک ملت نه فقط جسمات و دارایی های مادی او را باید به تملک در آورد، بلکه بایستی هم که بر ذهن و جان او مالک شد و این ممکن نتواند مگر با تأثیرگذاری فرهنگی زورمندانه با تیغه های مردانکن نیغ، و تباهی. بنابراین من امیدوار هستم که در آیندی ایران، اندیشه وران فرداهای ما بتوانند در جهت بازشناسی و بازیابی ملت خود، مسئله ی ملی را با توجه به وجوه مختلف اثرات هتاکی و تهاجم، با فرض و انگارهی امسخ شدگی مورد بررسی جدی و اصولی قرار بدهند و در این راه از هر دو دید آلوده به نعصب تحقیر، و انفاخر، دوری گزینند و به خصوص آن وجه غیر مادی و مربوط به فتح ذهن و روح یک ملت را تا به امروز دنبال کنند؛ چون پیگیری آن رگه خواهد توانست ردپای نبامیها و مسخ شدگی ها را در قلب و درون یک ملت کشف کند و نشان بدهد، و به خصوص خواهد توانست مردم جویا را به جای پاهای گمشده در سایه . روشن تاریخ آشنا کند؛ زیرا به گمان من، تا بخش های نعیین کننده ای از یک ملت تن و جان به تباهی نسپرده باشد و ثانحقیر ملت را در ذهن خود