نام کتاب: نونِ نوشتن
اعمال کرده اند. اصحاب نفاخر به توجیه حفظ همین قومیت همواره متوسل به قدرتمندترین فلرن عصر خود کرنش کردمانلی و اصحاب تحقیر و تنافر به ترجمه این که این خلابن لاین أرادی و آزادگی نیست همچنان کرده اند! اما
باز هم تأکید میکنم این دو نحوی نگرش هر دو، هر یک به سیان خود آلوده به نعصبات است و هیچ یک پاسخ درخور پویش به ما نمی دهد. شاید همین بن بست فکری ناشی از این دو وجه شاخص نگرش، مرا واداشته است به تأمل که واقعا ما چگونه مردمی هستیم؟ درست است که ما ملتی هستیم که توانسته ایم چیزی . چیزهایی از خود را در آماج های تاریخی نسبتأ حفظ کنیم، اما این محافظت از خود به چه بهایی تمام شد و چه اثراتی روی ما گذاشته است؟ آیا ما بعد از هر آماج همان باقی ماندهایم که پیش از آن بوده ایم؟ نه! پس تأثیرات هر آماج چه بوده و چه شده است؟ دستکم برهم زدن هنجارهای ارزشی پیش از خود زیر همان تأثیرات و رانهادن بسیاری اثرات تازه بر ویرانه های آن ارزشها و عملا غیرگون کردن آنها و ایجاد هنجارها و ارزش هایی که دست کم فاقد نواخت پیشین بوده خود حاصل و فرایند هر آماج بودهاند. در این میان آنچه در اصل باقی مانده است به مثل میتوان گفت دیرک چادر بوده است در گذر ویرانگر توفان؛ دیرک چادر از مجموعهای زیستی که پیشتر آهنگ و نواختی خاص خود داشته است و بعد از توفان لاجرم میبایستی نواخت دیگر می یافته با رعایت عوامل غالبا نیرومند دیگر. بنابراین در تداوم این آماجها بر یک ملت چه ها رفته است؟ من میترسم وازمی مسخ» را دربارهی مردمی که خود از آنم به کار برم؛ اما بهتر و رساناتر از آن را نمی یابم و نظرم همان چه میخواستم در برابر در نظریه ی نخستین عنوان کنم . همین است که ما ملت مسخ شده ای هستیم، و این از جهت

صفحه 110 از 208