نام کتاب: نونِ نوشتن
میکنم و از مرز کلبدر به این سو مینگرم، حاصل کارم اثر کامل و مدونی نیست تا دست کم بتوانم از گذر عمر خود دریغ مند نباشم. مگر اینکه امسال بتوانم به آن داستان بپردازم و بپیرایم و به انجام رسانم و از پس آن باور کنم که توانسته ام از کلیدر به اقلیم پلی ببندم تحت عنوان های فرزندانم، با عنوانی دیگر، اکنون با عنوان زوال کلل) نمی دانم. و با عبور از پلی که بسته ام قدم در اقلیم اقلیم بگذارم که شاید مهمترین قسمت از سومین پارمی عمرم را - عمری اگر باقی باشد . به خود صرف کند. این روزها بیشتر و جدی تر از همیشه باید شرط العمری اگر باقی باشد را در حرف و سخنمانید کرد، چون بنا بر مرگ گذاشته شده است و ننی زندگی و تجریبانم در طول چندسالی گذشته عمارهی فاجعهی هنرمند بودن را برایم عریان به نمایش گذاشته است و آن عبارت است از سنخ دید و نگرش هنرمند به انسان در مقابل دید و نگرش حکام سیاست به انسان؛ و این تعارض دید که حکام سباست انسان را با واحد عدد میانگارند و هنرمند اهل، انسان را با حذو معبار وجودی خدایی می سنجد. در خبر شنیدم که مادری فرزند دوسر زاییده است و فردا - عمری اگر بانی باشد به خانه ی سالمندان خواهم رفت تا مادرم را برای عید به خانه بیاورم

صفحه 107 از 208