به کنار بستر خود رفت ، سگ پیر او از دنبالش می خزید.
« سلام اسلیم، سلام ژرژ. هیچکدومتون بازی نکردین؟»
اسلیم گفت « من دوست ندارم هر شب بازی کنم.»
کاندی ادامه داد ، «هیچکدام از شماها یه چیکه ویسکی ندارین ؟ من شکمم درد می کنه .»
اسلیم گفت « من ندارم ، اگه داشتم خودم می خوردم . شیکمم درد نمی کنه.»
کاندی گفت «شیکم من بدجوری درد میکنه . این شلغم پدر سوخته این بلا رو سر من میاره . من پیش از اونکه بخورم می دونسم .»
کارلسون درشت هیکل از حیاط تاریک به درون آمد . او به آنسوی خوابگاه رفت و چراغ دیگر را روشن کرد.
« اینجا از جهنم تاریکتره! پدر سوخته این سیاهه چه خوب بازی میکنه!» |
اسلیم گفت : «آره خیلی خوب بلده.»
کارلسون گفت « آره پدرسوخته هیچکسو نمیذاره ببره.» درنگی کرد و هوارا استشمام کرد، به سگ پیر نگریست.
«والا بخدا این سگ بو گند میده. کاندی اینو از اینجا
« سلام اسلیم، سلام ژرژ. هیچکدومتون بازی نکردین؟»
اسلیم گفت « من دوست ندارم هر شب بازی کنم.»
کاندی ادامه داد ، «هیچکدام از شماها یه چیکه ویسکی ندارین ؟ من شکمم درد می کنه .»
اسلیم گفت « من ندارم ، اگه داشتم خودم می خوردم . شیکمم درد نمی کنه.»
کاندی گفت «شیکم من بدجوری درد میکنه . این شلغم پدر سوخته این بلا رو سر من میاره . من پیش از اونکه بخورم می دونسم .»
کارلسون درشت هیکل از حیاط تاریک به درون آمد . او به آنسوی خوابگاه رفت و چراغ دیگر را روشن کرد.
« اینجا از جهنم تاریکتره! پدر سوخته این سیاهه چه خوب بازی میکنه!» |
اسلیم گفت : «آره خیلی خوب بلده.»
کارلسون گفت « آره پدرسوخته هیچکسو نمیذاره ببره.» درنگی کرد و هوارا استشمام کرد، به سگ پیر نگریست.
«والا بخدا این سگ بو گند میده. کاندی اینو از اینجا