نام کتاب: موش ها و آدم ها
که لنی یه ذرهم بدجنس نیس .»
«معلومه که بدجنس نیس. اما هی واسه خودش گرفتاری درس می کنه چونکه انقدر بیحواسه ، مثل همین که وقتی تو وید بودیم.» درنگ کرد، داشت یک ورق را بر می گرداند که خاموش ماند . متوحش به نظر می رسید و زیر چشمی نگاهی به اسلیم کرد . « به کسی نمی گی که؟»
اسلیم به آرامی پرسید «تو وید چیکار کرد ؟»
«نمی‌گی که ؟... نه ، معلومه که نمی‌گی.»
اسلیم دوباره پرسید. « تو وید چیکار کرد؟»
«خب ، به دختره‌ای رو تو لباس قرمز دید. این حرومزاده کله خر از هر چی خوشش بیاد، می‌خواد بهش دست بزنه ، اونوقتش میره جلو که به لباس دختره دست بزنه ، دختره جیغ میزنه ، و اینکار لنی رو پریشون می کنه و اونو نگه میداره ، چونکه خیالش میرسه این تنها علاجشه. اونوقت دختره هی جیغ میزنه. من یه خورده از اونا دور بودم ، اما صدای جیغ دختره رو شنیدم و دویدم. لنی خیلی ترسیده بود اما بازم دختر رو نیگه داشته بود . من با چوب زدم تو سرش که دختره رو ول

صفحه 68 از 180