خب دیگه ، من دیگه از این کارا نکردم.»
اسلیم گفت ،« آدم خوبیه . آدم واسه این که خوب باشه، شعور نمیخواد گاهی به نظر من میاد که آدم شعور نداشته باشه بهتره . یه آدمی که واقعا با هوش باشه. نیگا کن. خیلی کم اتفاق میفته که خوب باشه .»
ژرژ ورقهای متفرق را جمع آورد و به بازی با خود مشغول شد. صداهای پا از بیرون شنیده میشد. نور غروب هنوز مربع پنجره ها را روشن نشان می داد.
ژرژ گفت ، «من هیچکسو ندارم . من آدمهائیرو که تنها میرن دهات دیدهم . این خوب نیس . هیچ بهشون خوش نمیگذره بعد یه مدتی پست و بدجنس میشن. همش میخوان جنگ و دعوا کنن .»
اسلیم به موافقت گفت: «آره، پست و بدجنس میشن. همچی میشن که دیگه نمیخوان با کسی صحبت کنن .»
ژرژ گفت : «معلومه که لنی خیلی وقتا اسباب دردسره، اما آدم عادت می کنه که با یکی باشه . دیگه هم نمی تونه اونو ول کنه.»
اسلیم گفت: «اون بد جنس نیس . من خوب می بینم
اسلیم گفت ،« آدم خوبیه . آدم واسه این که خوب باشه، شعور نمیخواد گاهی به نظر من میاد که آدم شعور نداشته باشه بهتره . یه آدمی که واقعا با هوش باشه. نیگا کن. خیلی کم اتفاق میفته که خوب باشه .»
ژرژ ورقهای متفرق را جمع آورد و به بازی با خود مشغول شد. صداهای پا از بیرون شنیده میشد. نور غروب هنوز مربع پنجره ها را روشن نشان می داد.
ژرژ گفت ، «من هیچکسو ندارم . من آدمهائیرو که تنها میرن دهات دیدهم . این خوب نیس . هیچ بهشون خوش نمیگذره بعد یه مدتی پست و بدجنس میشن. همش میخوان جنگ و دعوا کنن .»
اسلیم به موافقت گفت: «آره، پست و بدجنس میشن. همچی میشن که دیگه نمیخوان با کسی صحبت کنن .»
ژرژ گفت : «معلومه که لنی خیلی وقتا اسباب دردسره، اما آدم عادت می کنه که با یکی باشه . دیگه هم نمی تونه اونو ول کنه.»
اسلیم گفت: «اون بد جنس نیس . من خوب می بینم