نام کتاب: مسخ
که یک بیمارستان دراز دود زده، با پنجره های مرتب بود و به طرز خشنی نمای عمارت را سوراخ سوراخ می کرد دیده می‌شد. هنوز باران می بارید، اما قطرات درشتی بود که از هم فاصله داشت و تک تک به زمین می افتاد. ظروف چاشت روی میز کود شده بود، زیرا پدر این نوبت خوراک را از همه مهم تر می‌دانست و بوسیله خواندن روزنامه‌های گوناگون مدت آن را طولانی می کرد. به جدار دیوار، عکس گره‌گوار با لباس ستوانی دیده می شد. این درجه را در نظام وظیفه گرفته بود که با لبخند دستش را روی قبضه شمشیر گذاشته بود و از زندگی خشنود بود و از هیبتش به نظر می آمد که برای لباسش مراعات احترام را لازم می شمرد. در باز بود و از آنجا، در فاصله بین دالان و دالانچه، اولین پله های پلکان دیده می شد.
گره‌گوار دانست که در آن میان یگانه کسی است که آرامش خود را حفظ کرده است. «من الان لباس می پوشم، نمونه هایم را جور می کنم و راه می افتم. آیا می خواهی که حرکت کنم؟ می خواهید؟ حضرت آقای معاون، ملاحظه می فرمایید که لجوج نیستم. بی شک مسافرت دشوار است، اما من نمی توانم از آن چشم بپوشم. حضرت آقای معاون، شما کجا تشریف می برید؟ به تجارت خانه؟ بله؟ آیا مطابق واقع گزارش خواهیم کرد؟ برای هر کسی ممکن است اتفاق بیفتد که در انجام مقررات اداری غفلت بکند، ولی این مناسب ترین موقع است؛ برای این که خدمات سابق او را در نظر بگیرند و به خاطر بیاورند که پس از رفع غائله، بیش از پیش، به کار خود علاقه مندی نشان می دهد. شما، البته مستحضرید که بنده مدیون مراحم حضرت آقای رئیس می‌باشم. گذران معاش پدر و مادر و خواهرم به عهده بنده است. من مواجه با موقعیت دشواری شده ام، اما بوسیله جدیت در کار، خودم را از این مهلکه نجات خواهم داد. خواهشمندم که موقعیت بنده را دشوارتر نفرمایید! زیرا به حد اعلا دشوار هست. استدعای عاجزانه دارم که در تجارت خانه محترمتان از حقوق بنده دفعات بفرمایید. این نکته را به خوبی می دانم که عموما با شاگرد تاجر، حسن نظر ندارند. گمان می کنند که مداخل سرشاری دارد و زندگی عریض و طویلی می کند. بنده تصور می کنم که وضع کنونی، این عقیده باطل را تأیید نمی کند. ولی حضرت آقای معاون، حضرت عالی که بهتر از همه به احوال کارمندان واقف هستید؛ حتی بهتر از شخص حضرت آقای رئیس. بین خودمان باشد زیرا مشارالیه به علت اینکه کارمندان را استخدام می کند محتمل است به زبان یکی از آنها تحت تأثیر واقع شود البته حضرت عالی مطلعید، شاگردی که تقریبا در تمام سال هیچ وقت در تجارت خانه نیست، اغلب ممکن است فقط دچار اراجیف یا انفاق و یا بهتان بی اساس بشود و برایش به کلی غیر مقدور است که از خودش دفاع بکند؛ زیرا روحش خبر ندارد که به او تهمت زده اند و فقط بعد از این خسته و کوفته از مسافرت بر می گردد، اطلاع حاصل می کند که حکم شومی درباره او صادر شده و دیگر نمی توان از علت های آن تحقیق کرد و به این وسیله آتیه او تاریک می گردد! حضرت آقای معاون، استدعای عاجزانه دارم، قبل از اینکه اظهار لطف و موافقت خودتان را نسبت به بنده اعلام فرمایید، تشریف نبرید!»

صفحه 10 از 39