نام کتاب: مثل یک ببر زندگی کن
بازگشت

مرد نیکوکاری بود که در همه عمر به مردم مهربانی کرده بود و خوبی‌هایش بر همه آشکار بود. وقتی زندگی را ترک کرد همه مطمئن بودند که جایگاه او در بهشت خواهد بود. خود او نیز آسوده خاطر بود که حتما به بهشت خواهد رفت.
وقتی به دروازه بهشت رسید شخصی که مسوول رسیدگی بود نگاهی به پرونده ها انداخت و چون اسم او را پیدا نکرد او را به جهنم راهنمایی کرد.
در جهنم هم هیچ کس دنبال اسم و پرونده افراد نمی رود و هر تازه واردی را به داخل دعوت می کنند. مرد نیز به ناچار وارد جهنم شد.
چند روز بعد شیطان با عصبانیت به دروازه بهشت رفت و اعتراض کرد که شما فردی نفوذی را به جهنم فرستاده اید تا آبروی مرا ببرید.
دربان بهشت پرسید: گرچه اتفاقی افتاده است؟
شیطان با ناراحتی پاسخ داد:
از زمانی که او به جهنم آمده به همه مردم توجه می کند، به سخنان آنها به دقت گوش می کند. به آنها احترام می گذارد. سایرین هم از او یاد گرفته اند و با یکدیگر همدردی می کنند و به احساسات هم احترام می گذارند همدیگر را در آغوش می گیرند و می‌بوسند. با این شرایط چطوری می شود اسم این مکان را جهنم گذاشت. خواهش دارم او را فورا به بهشت برگردانید.

صفحه 85 از 98