نام کتاب: مثل یک ببر زندگی کن
هدیه ناپذیرفتنی

پهلوان پیر بیشتر وقتش را صرف آموزش به جوانان می کرد. با آن که سنی از او گذشته بود شاگردانش معتقد بودند که هنوز هم می تواند هر حریفی را شکست دهد.
روزی قهرمان زورمندی که بسیار شهرت طلب بود ولی از اخلاق بهره چندانی نبرده بود به نزد پهلوان پیر آمد.
معروف بود که او توانایی خاصی در تحریک حریفانش دارد. او به دقت در رفتار حریفانش توجه می کرد تا نقطه ضعف‌های آنان را پیدا کند و با استفاده از همان نقطه ضعف به سرعت عکس العمل نشان می داد و موفق می شد. حالا برای کسب شهرت به سراغ پهلوان پیر آمده بود تا با شکست دادن او بر شهرتش بیافزاید.
شاگردان پهلوان پیر مخالف مبارزه این دو بودند ولی پیرمرد پذیرفت تا با این جوان جاه طلب مبارزه کند.
همه مردم برای دیدن این مبارزه در میدان شهر جمع شدند. مبارز جوان برای تحریک پیرمرد تمام تلاش خود را به کار برد. به او اهانت کرد. به سویش سنگ‌پرانی کرد. به صورتش آب دهان انداخت و به او ناسزا گفت. اما پیرمرد هیچ عکس العملی از خود نشان نداد.
این ماجرا ادامه داشت تا نزدیک غروب جوان گستاخ، خسته و ناامید و با حالتی تحقیر

صفحه 79 از 98