مقدمه ظلم
نوشیروان گروهی از بزرگان را در شکارگاه میهمان کرده بود.
هنگام طبخ غذا آشپز متوجه شد که نمک به همراه ندارند و از پادشاه اجازه خواست پیشکاری برای تهیه نمک به دهکدهای که در نزدیکی بود برود.
نوشیروان به پیشکار گفت:
برو ولی نمک را به بهای عادلانه تهیه کن، نه بیشتر و نه کمتر.
پیشکار با تعجب پرسید:
دلیل این که بیشتر نپردازم را میدانم ولی اگر بتوانم به بهایی کمتر نمک تهیه کنم چه اشکالی دارد؟
نوشیروان پاسخ داد:
شاید این کار در یک شهر بزرگ از الزامات داد و ستد باشد ولی در روستایی کوچک کاری ویرانگر است.
میهمانان که متوجه گفت و گوی آنان شدند متعجب شدند که چرا نباید کالایی را به بهایی ارزان تر بخرند.
نوشیروان گفت:
اگر پیشکار من تقاضای خرید نمک به بهایی کمتر بدهد فروشنده به خاطر هیبت سلطنتی قطعأ تقاضای او را برآورده می کند و پیشکار من یاد می گیرد که در موقعیتهای دیگر
نوشیروان گروهی از بزرگان را در شکارگاه میهمان کرده بود.
هنگام طبخ غذا آشپز متوجه شد که نمک به همراه ندارند و از پادشاه اجازه خواست پیشکاری برای تهیه نمک به دهکدهای که در نزدیکی بود برود.
نوشیروان به پیشکار گفت:
برو ولی نمک را به بهای عادلانه تهیه کن، نه بیشتر و نه کمتر.
پیشکار با تعجب پرسید:
دلیل این که بیشتر نپردازم را میدانم ولی اگر بتوانم به بهایی کمتر نمک تهیه کنم چه اشکالی دارد؟
نوشیروان پاسخ داد:
شاید این کار در یک شهر بزرگ از الزامات داد و ستد باشد ولی در روستایی کوچک کاری ویرانگر است.
میهمانان که متوجه گفت و گوی آنان شدند متعجب شدند که چرا نباید کالایی را به بهایی ارزان تر بخرند.
نوشیروان گفت:
اگر پیشکار من تقاضای خرید نمک به بهایی کمتر بدهد فروشنده به خاطر هیبت سلطنتی قطعأ تقاضای او را برآورده می کند و پیشکار من یاد می گیرد که در موقعیتهای دیگر