نام کتاب: مثل یک ببر زندگی کن
مهارت واقعی

رامان در تیراندازی با کمان استادی چیره‌دست بود. روزی از بهترین شاگردش خواست تا آنچه را آموخته بود به نمایش بگذارد. شاگرد با این که روش کار استاد را به خوبی می شناخت ولی از او پیروی نمی کرد و برای خود شیوه دیگری برگزیده بود.
آن دو با هم به جنگل کنار شهر رفتند. کمی داخل جنگل پیش رفتند تا به درخت بلوط تنومندی رسیدند رامان گلی را که در میانه راه چیده بود از یقه اش برداشت و آن را روی یکی از شاخه های درخت گذاشت.
سپس همیان خود را گشود و کمان بی نظیرش را که با چوب گرانبهایی ساخته شده بود بیرون آورد. بعد تیرهای خوش تراش و در آخر دستمالی سپیدی را که نقش گل یاس روی آن گلدوزی شده بود. حدود یک‌صد قدم از گلی که روی شاخه درخت گذاشته بود دور شد.
روبه‌روی هدف قرار گرفت و از شاگردش خواست تا چشمان او را با دستمال ببندد.
شاگرد دستور استاد را اجرا کرد.
رامان از او پرسید: تاکنون تمرین تیراندازی من را چند بار دیده ای؟
شاگرد پاسخ داد : شما هر روز این تمرین را با چشمان باز انجام می دهید و همواره از فاصله یک‌صد قدمی تیر را به هدف زده اید ولی امروز چشمان خود را بسته اید. گمان می کنم قصد دارید مهارت تازه ای به من بیاموزید.
رامان با چشمان بسته گام های خود را روی زمین استوار کرد، زه را کشید و به سوی

صفحه 69 از 98