نام کتاب: مثل یک ببر زندگی کن
تقدیر زندگی

هیزم‌شکنی به همراه شاگردانش در جنگل می‌گشتند تا درخت های مناسب را قطع کنند. در مسیرشان به درخت عظیمی رسیدند که قطر تنه‌اش بسیار زیاد بود به طوری که اگر پنج نفر دست به دست هم می دادند نمی‌توانستند دور آن حلقه بزنند. ارتفاع درخت هم به اندازه‌ای بود که گویی شاخه‌های آن به ابرها می‌رسید.
هیزم‌شکن گفت: بهتر است وقتمان را صرف بریدن این درخت نکنیم. هم بریدنش زمان زیادی خواهد برد، هم تنه‌اش آنقدر سنگین است که امکان حمل آن نیست. اگر با تنه آن قایقی بسازیم حتما غرق خواهد شد. اگر هم با آن تیرهای سقف یک خانه را بسازیم باید دیوارهای بسیار محکمی برای ستون آن ساخته شود.
پس به راه خود ادامه دادند.
یکی از شاگردان گفت: چطور ممکن است درختی به این بزرگی به درد هیچ کاری نخورد. هیزم شکن گفت: اتفاقا اشتباهت در همین جاست. این درخت برای خودش تقدیر خاصی دارد اگر مثل همه درخت های دیگر بود، حتما تاکنون هیزم‌شکنی آن را بریده بود و اثری از آن باقی نبود یا هم اکنون ما آن را قطع می کردیم. ولی این درخت به خاطر متفاوت بودن همچنان پابرجاست و کسی جرأت بریدن آن را ندارد.

صفحه 64 از 98