تحمل شرایط
معروف شده بود که زاهدی خلوت نشین در کوههای اطراف شهر مسکن دارد. حتی بعضی از مردم معتقد بودند او حکیمی نظر کرده است.
عالمی تصمیم گرفت برای دیدن این زاهد به کوهستان برود.
وقتی به آنجا رسید، زاهد از او پرسید:
- از کجا می آیی؟
- از جایی که پشتم به آن است و رو به سوی جایی دارم که مقابلم است. هر دانایی این را می داند.
زاهد با خود اندیشید: چه پاسخ مسخره ای در ظاهر یک جمله فلسفی!
- و شما در اینجا چه می کنید حضرت استاد؟
- من بیست سال مشغول ریاضت و پالایش نفس بوده ام و قصد دارم حکیمی فرزانه شوم.
- ولی مردم همین الان هم شما را به عنوان یک حکیم فرزانه می شناسند. تو توانسته ای همه مردم را گول بزنی.
زاهد با عصبانیت از جا پرید و گفت:
- تو به چه جرأتی اینجا آمده ای تا مزاحم کسی شوی که میخواهد حکیم فرزانهای شود.
- هنوز راه زیادی در پیش داری حکیم. اگر یک شوخی ساده تو را این چنین برافروخته و عصبانی می کند معلوم است که از آنچه به دنبال آنی فاصله زیادی داری و بیست سال از وقت خودت را بیهوده تلف کردهای.
معروف شده بود که زاهدی خلوت نشین در کوههای اطراف شهر مسکن دارد. حتی بعضی از مردم معتقد بودند او حکیمی نظر کرده است.
عالمی تصمیم گرفت برای دیدن این زاهد به کوهستان برود.
وقتی به آنجا رسید، زاهد از او پرسید:
- از کجا می آیی؟
- از جایی که پشتم به آن است و رو به سوی جایی دارم که مقابلم است. هر دانایی این را می داند.
زاهد با خود اندیشید: چه پاسخ مسخره ای در ظاهر یک جمله فلسفی!
- و شما در اینجا چه می کنید حضرت استاد؟
- من بیست سال مشغول ریاضت و پالایش نفس بوده ام و قصد دارم حکیمی فرزانه شوم.
- ولی مردم همین الان هم شما را به عنوان یک حکیم فرزانه می شناسند. تو توانسته ای همه مردم را گول بزنی.
زاهد با عصبانیت از جا پرید و گفت:
- تو به چه جرأتی اینجا آمده ای تا مزاحم کسی شوی که میخواهد حکیم فرزانهای شود.
- هنوز راه زیادی در پیش داری حکیم. اگر یک شوخی ساده تو را این چنین برافروخته و عصبانی می کند معلوم است که از آنچه به دنبال آنی فاصله زیادی داری و بیست سال از وقت خودت را بیهوده تلف کردهای.