نام کتاب: مثل یک ببر زندگی کن
گلایه شیطان

شیطان پیش مرد خردمندی درددل می کرد:
- شیطان بودن اصلا کار راحتی نیست. همیشه باید چنان با احتیاط و در لفافه سخن بگویم که مردم احساس نکنند قصد قریب آنها را دارم. باید در ظاهر افراد موفق و باهوش نمایان شوم تا دیگران تحسینم کنند و مجذوب من شوند. از سویی آموزش و اقناع شاگردانم هم کار مشکلی است. باوراندن این که جهنم بهتر است از بهشت کار بسیار سختی است. من دیگر پیر و خسته شده‌ام و می‌خواهم خواهش کنم جایمان را با هم عوض کنیم و تو تربیت شاگردانم را بپذیری۔ مرد خردمند متوجه دام شیطان شد. اگر خواسته او را می‌پذیرفت او نیز پیرو شیطان می‌شد.
- فکر می‌کنی وضعیت من از تو بهتر است؟ من مجبور هستم مشکلات بزرگتری را تحمل کنم. شاگردان من از قول من حرف‌هایی نقل می کنند که من تاکنون نگفته‌ام. برای نقل آموزه‌های من به دیگران از آنان پول می‌گیرند و توقع دارند من همه اعمال آنها را تأیید کنم.
تو هیچ وقت نمی توانی شرایطی را که من دارم تحمل کنی.
شیطان پیش خود فکر کرد که جابه جایی نقش‌ها ایده مناسبی نیست و مرد خردمند هم از وسوسه شیطان رهایی یافت.

صفحه 47 از 98