نام کتاب: مثل یک ببر زندگی کن
صلاحیت قضاوت

یکی از شاگردان عبادتگاهی خطایی بزرگ مرتکب شد. بزرگان عبادتگاه یکی از استادان خردمند را برای قضاوت در مورد او دعوت کردند.
استاد ابتدا تقاضای آنها را نپذیرفت ولی با اصرار زیاد آنها ناچار قبول کرد این قضاوت را انجام دهد.
هنگامی که به عبادتگاه میرفت سطلی را در پشت خود حمل می کرد. سطل سوراخ بود و دانه های شن از آن به زمین میریخت.
هنگامی که وارد شد گفت:
من آمده ام تا درباره یک انسان قضاوت کنم در حالی که گناهانم مثل این دانه های شن پشت سرم روانند. اما چون برنمیگردم و پشت سرم را نگاه نمی‌کنم آنها را نمی‌بینم و متوجه گناهان خود نیستم. با این حال شما اصرار دارید که من در این مورد قضاوت کنم.

صفحه 40 از 98